خبرگزاری فارس شیراز، سمیه انصاریفرد: سیدمصطفی فخر عالمی، طلبه جوانی است اهل مشهد که به تازگی به شیراز آمده است.
چهار سفر پیادهروی اربعین را سپری کرده و خاطراتی ارزنده از هر کدام دارد. هر سفر او را شگفتزدهتر کرده و بر معرفتش افزوده است.
خاطراتش را که بازگو میکند، گوشهای از جلوههای اربعین در مقابل دیدگانم تجلی مییابد. یک حس ناب و پذیرفتنی از قرار گرفتن در قرارگاه عاشقی.
هر زائر، قاصدی برای تجربه عاشقی
با تمام دیدههایش در سفر عتبات، روزها و شبها را به عشق اربعینی دیگر سپری کرده و در کنار فیض زیارت، از میزبانی دلپذیر مردم عراق بهرهمند شده است.
در عراق چیزهایی دیده که به سادگی فراموش نمیشوند. عشق امام حسین در تک تک سلولهای مردم آن حوالی ریشه دوانده و جدا شدنی نیست و این از صفا و معرفت میزبانی آنها مشهود است.
هر زائر حسینی برای یک عراقی، قاصدی است که تجربهکردن بهترین لحظات را به آنها هدیه میدهد.
در سفر اول 18 ساله بوده و سال آخر دبیرستان. با وجود اینکه تا پیش از آن پدرش، با تنها به سفر رفتن او مخالف بوده، ولی این بار به راحتی میپذیرد.
من چکارهام که مانع تردد زائر امام حسین شوم
فخرعالمی میگوید: پدرم به راحتی پذیرفت اما برای تهیه ویزا دچار مشکل شدم و به توصیه یکی از دوستان به مرز مهران رفتم و آنجا از ایستگاه مرزی ایران ویزا را دریافت کردم ولی در ایستگاه مرزی عراق، اجازه ورود ندادند.
وی ادامه میدهد: به یکی از دوستانم که میتوانست عربی صحبت کند، گفتم به افسر عراقی بگوید من زائر امام حسین هستم و از او خواهش کند اجازه تردد بدهد. دوستم با افسر عراقی صحبت کرد و بعد از چند دقیقه با افسر بازگشت.
این زائر جوان بیان میکند: افسر عراقی جمله ای گفت که دوستم با گریه آن را ترجمه کرد: من چکاره ام که جلوی زائر امام حسین را بگیرم...
فخر عالمی اضافه میکند: این طور شد که اجازه ورود به خاک عراق را گرفتم و شب را به اصرار یکی از عراقیهای آن منطقه، جهت استراحت به منزلش رفتم; صبح برای نماز صبح بیدار شدم، فصل پاییز بود و اواخر آبان ماه. برای وضو گرفتن به آشپزخانه منزل میزبان رفتم که آنجا اوج عشق به امام حسین و زائران حضرت را مشاهده کردم.
سید میگوید: صاحبخانه با همسر و فرزندانش روی سرامیک سرد کف آشپزخانه خوابیده و تمام رختخوابهای موجود را به من و دوستاش دادند که زائر امام حسین راحت بخوابد.
وقتی سیدالشهدا واسطه مصالحه میشود
در سفری دیگر اتفاقی خاص رخ میدهد که تا مدتها در ذهن سید مصطفی نقش میبندد، اتفاقی که حاصل برکت حضور سید الشهدا است.
سید میگوید: در یکی از سفرها، صاحبخانهای که میزبانم بود برایم نقل کرد که یک خانواده در همسایگی آنها است که پسرشان توسط پسر یکی دیگر از همسایگان به قتل رسیده است.
وی میافزاید: خانواده قاتل، در ایام اربعین دو زائر جهت پذیرایی به منزل برده بودند و پدر مقتول به خانواده قاتل میگوید اگه اجازه بدهید این دو زائر شب را در خونه ما مهمان باشند، از خون پسرش میگذرد و رضایت میدهد.
سید مصطفی اظهار میدارد: اما پدر قاتل حاضر نمیشود زائران مهمان به منزل مقتول بروند و پذیرایی از زائر امام حسین حتی از خون پسرش هم براش مهمتر بوده است.
این زائر میگوید: عاقبت پدر قاتل دو زائر دیگر به خانه مقتول میبرد و پدر مقتول فردای آن روز رضایت داده و و از خون پسرش میگذرد.
ای طلبه ایرانی، برایمان زیارت عاشورا بخوان
وی با اشاره به سفر بعدی به عتبات بیان میکند: در سفر بعد، چون با لباس طلبگی بودم، به محض ورود به خاک عراق، یک فرد عراقی با اصرار زیاد مرا به منزلش برد و آنجا صاحبخانه و اهل منزلش از من خواستند خطبه و روضه بخوانم.
این طلبه جوان میگوید: درخواستشان را اجابت کرده و حدیثی از امام باقر درباره ثواب زیارت عاشورا نقل کردم; بعد آن خانواده از من خواستند که برایشان زیارت عاشورا هم بخوانم.
پایان پیام/س