اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

همدان

جان‌فدا‌| روایت مهمان پدر، انگشتری برای پسر/ حاج‌قاسم مردی که دل می‌بُرد

روایت دیدار پدرانه حاج‌قاسم با فرزندان شهید خوش‌لفظ به رسم اصیل سردار سلیمانی که از دل برمی‌آید و لاجرم بر دل می‌نشیند، را بخوانید.

جان‌فدا‌| روایت مهمان پدر، انگشتری برای پسر/ حاج‌قاسم مردی که دل می‌بُرد

خبرگزاری فارس -همدان: دل به دست آوردن و لبخند زدن نقطه اشتراک هر دو سردار بود و هنوز هم هست، آنها خوب لبخند را می‌شناسند و شکار کردن آن روی لب‌ها را خیلی خوب می‌دانند.

هر دو مرد میدان و تا آخرین نفس و قطره خون پای آن ماندند؛ هر دو ماندن را درد می‌دانستند و از اینکه هشت سال دفاع مقدس را از دست داده بودند، رنج مگویی با خود می‌کشاندند؛ ولی به وعده الهی مومن بودند.

تلاقی نگاه هر دو سردار می‌شد دیداری از جنس آب و آیینه، علی‌آقا خوش‌لفظ، مرد مهتابی عرصه دفاع و حاج قاسم مرد میدان‌های نبرد؛ سردارانی که سال‌ها زخم‌های به جامانده از دفاع هشت ساله را به دوش کشیدند و ایستاده همچون کوه به قافله شهدا همان خیل یاران پیوستند.

سردار شهیدعلی خوش‌لفظ، مرد دردهای ناتمام

علی آقا خوش‌لفظ از رزمندگان و جانبازان ۷۰ درصد همدانی بود که در عملیات رمضان، مسلم‌بن عقیل، والفجر ۵، کربلای۴  و کربلای۵  حضور داشت و سرانجام در عملیات کربلای ۵ بر اثر اصابت تیر به نخاع به درجه جانبازی نائل شد.

او بعد از کسب افتخارات بسیاری بالاخره از پنجره شهادت آسمانی شد، علی‌آقا هرگز و هرگز از لحظه‌ای تلاش و کوشش بازنایستاد، پس از چاپ کتاب «وقتی مهتاب گم شد» به دیدار مولا و مقتدایش شتافت در حالی که ناآرام بود، از مولایش جمله‌ای طلب کرد و او هم امید را مقتدرانه به مرد مهتابی عرصه دفاع داد و علی‌آقا جام شهادت را نوشید.

اما قصه تلاقی نگاه حاج قاسم و مرد زخم‌های به جامانده؛ چندباری با هم ملاقات می‌کنند و علی‌آقا دست‌نوشته و انگشتری از حاج قاسم به یادگار می‌گیرد تا اینکه حاج قاسم برای گفتن کلامی تاریخی به همدان می‌آید و جهان کفر و استکبار را به مبارزه می‌طلبد.

 در این میان علی‌آقا دیگر نیست تا سردار را میزبانی کند و باز هم نگاهشان به هم گره بخورد، ولی علی‌آقا همان جانباز شوخ و بگو و بخند زنده است و نزد پروردگارش روزی می‌خورد و شاید به درگاه الهی رفته و برای خانواده‌اش آرامش خواسته؛ حاج قاسم هم مأمور می‌شود التهاب خانه شهید را در فراق پدر فروبنشاند.

راز مگوی انگشتر سردار

از اینجا به بعد روایت دیدار پدرانه را  از زبان طاهر خوش‌لفظ، فرزند علی‌آقا که حاج قاسم را در منزل به همراه مادر و برادر و سایر افراد خانواده زیارت می‌کند در حالی که انگشتر اهدایی حاج قاسم به پدر را به انگشت دارد، بخوانید.

او ماجرا را از همین انگشتر آغاز می‌کند و می‌گوید: «پدرم قبل از شهادت از شهیدسلیمانی دست‌نوشته‌ای به همراه یک انگشتر و تسبیح به یادگار می‌گیرد که بعد از پدر من آن را به دست می‌کنم، وقتی هم که حاج قاسم به منزل ما آمد، این انگشتری دستم بود، به همین دلیل سردار یک انگشتر دیگر به رسم یادگاری به برادر کوچکم هدیه کرد.

 انگشتر سردار برای من مقدس است و هرازچندگاهی که دلتنگ می‌شوم دستم می‌کنم، حتما می‌دانید این انگشتر راز مگوی بین پدر و شهید سلیمانی را در دل دارد.»

پس از بیان این نکته از سوی طاهر، احساس می‌کنم باز هم رد پای رازی در این بین نهفته است، نکند پسر کوچک از اینکه او انگشتری حاج قاسم را ندارد، گلایه نزد پدر برده و علی‌آقا، همان مرد خنده‌رو، ترتیب این ملاقات را داده است.

 آن هم ملاقاتی از جنس نور و بدون برنامه قبلی؛ طاهر از چگونگی رخ داد این دیدار سخن به میان می‌آورد و ادامه می‌دهد: «۶ ماه بعد از شهادت پدر تابستان ۹۷ سردار به همدان سفر کرد، با وجود برنامه‌های فشرده انتظار نداشتیم دیداری حاصل شود، هرچند انگار الهامی در دورن ما از دیداری چهره به چهره خبر می‌داد و این ندای درونی، وعده راستینی بود که محقق شد و او در حالی که ما هنوز در بهت از دست دادن پدر بودیم به منزل ما آمد.

۴۰ دقیقه دیدار و گپ‌وگفت صمیمی در حالی رخ داد که گمان می‌کنم بهترین زمان و مکان بود؛ حکم دیدار با پدر از دست رفته را داشت، بوی پدرم می‌آمد و آهنگ صدای او در گوشمان طنین می‌انداخت.

راستش بعد از شهادت سردار بود که فهمیدیم این حس از وجود او تنها برای ما نبوده، بلکه او برای همه مردم ایران به ویژه فرزندان شهدا  حکم پدر را داشت، حکم نسیمی از بهشت که در زمین می‌وزید.»

رسم اصیل حاج قاسم

طاهر از خلوص و رسم اصیل حاج قاسم یاد می‌کند و می‌افزاید: «در مکتب حاج قاسم تفقد و دلجویی از فرزندان شهدا رسمی اصیلی است که از دل برمی‌آید و لاجرم بر دل می‌نشیند؛ به عبارت ساده‌تر خلوص در رفتار حاج قاسم موج می‌زد، می‌شد آن را دید و شنید و بو کرد، حتی وقتی خود را در آغوشش رها می‌کردی، خشت به خشت کالبدش عطر خلوص داشت.

سردار وقتی بر روی زمین هم بود شهید بود، مسلک شهدا را داشت؛ درست مثل دیدار او با خانواده شهدا، دیداری ورای دیدارهای معمولی که تنها رضای خدا و خشنودی فرزندان شهدا برایش ملاک بود و بس.»

فرزند شهید خوش‌لفظ از محبت بی‌حد و حصر سردار حرف می‌زند و یادآور می‌شود: «دیدار بی‌تکلف با سردار و دست محبت او بر سر ما تا دنیادنیاست در گوشه ذهنمان خواهد ماند، ملاقاتی که ثانیه به ثانیه آن را باید غنیمت شمرد و به آن افتخار کرد.»

عکس سلفی

اما طاهر تنها از ارتباط آسمانی حاج قاسم نمی‌گوید او شاهد یکی دیگر از شاهکارهای سردار هم هست؛ او می‌بیند که حاج قاسم چگونه از نوجوانان هم دلبری می‌کند و یادش را در یادها به یادگار می‌گذارد.

 یادگار شهیدخوش‌لفظ در وصف صحنه‌ای که دیده و در کنج دلش جا خوش کرده، می‌گوید: «بعد از اینکه حاج قاسم از منزل ما راهی شد و مادرم جانماز و مهر و تسبیح نماز شب پدرم را به او تقدیم کرد.

 سه، چهار نوجوان با ظاهر کمی متفاوت با موتور سیکلت، حاج قاسم را شناختند و یکی از آنها ناخودآگاه فریاد زد حاج قاسم، ماشین سردار در حرکت بود با این حال حاج قاسم متوجه شوق این نوجوانان شد، ماشین را نگه داشت و به خاطر آنها پیاده شد، دست پدرانه خود را بر سر آنها کشاند و پیشنهاد یک عکس سلفی به آنها داد.

 نوجوانان هم با شور و شوقی وصف‌ناپذیر در کنار سردار ایستاده بودند و عکسی با مُهر مِهر در قاب کوچک موبایلشان ثبت کردند، عکسی که قطع و یقین دریچه‌ای شده به سوی بهتر شدن.»

راستی راستی، سردار در به دست آوردن دل مهارت داشت، همان طور که حال آن نوجوانان را دگرگون کرد، یا دل به دردنشسته فرزندان سردار شهید خوش‌لفظ در فقدان پدر.

پایان پیام/89033/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول