خبرگزاری فارس- تبریز- معصومه درخشان: برگزاری مراسم افطاری ساده در مسجد شالچلار تبریز را از دوستانم شنیده بودم. امسال تصمیم گرفتم در یکی از افطاریهای این مسجد شرکت کنم.
در راه به انبوه جمعیتی فکر میکنم که برای گرفتن افطاری هر چند ساده و سبک به این مسجد آمدهاند و صفهای طولانی از کجا تا کجا کشیده شده است. ساعت ۶ و ۲۰ دقیقه عصر( ۴۰ دقیقه باقی مانده تا افطار) جلوی مسجد شالچلار بخش بانوان رسیدهام.
امروز خبری از افطاری نیست
ای دل غافل که در مسجد بسته است و خبری از آن صفهای طولانی نیست. با خود میگویم از شانس من امروز خبری از افطاری نیست آن هم از نوع سادهاش. ما اگر کنار دریا هم برویم باید با خودمان آب ببریم.
کمی این پا و آن پا میکنم شاید خانمها داخل مسجد هستند و در اثر رفت و آمد در بسته شده است ولی نه چراغهای مسجد نیز خاموش است.
در این فکرها بودم که صدای دو خانم چادری که ظاهرا از همسایگان همان محله بوده و کمی آن طرفتر ایستاده و با هم حرف میزنند به گوشم میخورد" امروز دیر کردهاند و هنوز نیامدهاند مسجد را باز کنند" با شنیدن این حرفها امیدوارمی شوم به اینکه به همین زودی در مسجد را باز میکنند و مهمان افطاری ساده این مسجد میشوم.
پنج دقیقه بعد خانمی جوان با دخترنوجوانش از راه رسیده و به ما سلام کرده و در مسجد را باز میکند.
خانم جوان که اسمش را نمیدانم و تا آخر نیز متوجه اسمش نشدم یک راست سراغ سماور رفته و آن را روشن میکند و من متعجب از اینکه سماور به این بزرگی یک ساعت طول میکشد تا آب آن بجوشد و الان تا زمان افطار ۲۰ دقیقه بیشتر باقی نمانده است.
هنوز هیچ خبری از پهن کردن سفرههای افطار نیست و البته چهار، پنج نفر بیشتر در مسجد نیستیم. هنوز به یقین نرسیدهام که درست آمدهام و امروز قرار است مهمان سفره افطار این مسجد باشم.
پیش همان خانمی که در مسجد را باز کرده است رفته و خودم را معرفی میکنم و میپرسم سفرههای افطار کی باز میشود؟ چرا هنوز مهمانان نیامدهاند؟ او که متوجه می شود من اولین روزی است که به مسجد آمدهام میگوید افطار بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء است. طبق روال هر روز اول نماز خوانده شده و بعد سفره افطار باز میشود، به خلوت بودن مسجد نگاه نکن، پنج، شش دقیقه دیگر که بگذرد اینجا شلوغ میشود و جای سوزن انداختن نیست.
حرفهایش درست بود. دم دمای اذان بود که مسجد پر از جمعیت شد. مانند همه مساجد این مسجد نیز توسط یک پرده ضخیم دو قسمت شده و بخش آقایان و خانمها از همدیگر جدا شده است. تا جایی که فهمیدم در بخش آقایان نیز بعد از نماز مراسم افطاری برپا میشود.
حالا مادران جوان و دختران نوجوان به مسجد آمدهاند، چیزی به اذان نمانده است تعدادی از خانمها در صفهای نماز نشسته و منتظر گفتن اذان و نماز خواندن هستند. تعدادی از خانمها نیز فرصت را غنیمت شمرده و نماز قضا میخوانند و چند دختر جوان نیز با دوستانشان صحبت میکنند.
دلمههای خوش آب و رنگ
دختر جوانی در حالی که یک دیس پر از دلمه برگ مو در دست دارد وارد مسجد میشود و سراغ یکی از خانمها را گرفته و میگوید: این دلمهها احسان در حق پدرم است، لطفا دلمهها را در سفره افطار گذاشته و در بین خانمهای روزهدار پخش کنید و البته در حق پدرم صلوات بفرستید.
پیاز سرخ شده و زرشکهای خوشرنگی که روی دلمهها را پوشانده بود خبر میداد که دلمههای خوشمزهای را نوش جان میکنیم.
دلمههای برگ مو مرتب روی هم چیده شدهاند و با پیاز و زرشک تزئین شده و روی آن سلفون کشیده شده بود نشان میدهد خانمی که دلمهها را درست کرده نسبت به تمیزی و بهداشت نیز خیلی حساس و مقید بود.
هنوز فکرم پیش دلمهها بود که خانم میانسال که از همسایگان مسجد بود و با همه خانمهای اهل محل سلام و احوالپرسی میکرد رو به سوی همان خانمی که سماور را روشن کرده بود گفت" پسرم دیشب پدر مادرم را در خواب دیده و من امروز دو بسته خرما در حق احسان آنها گرفتهام و تاکید کرد اگر در حق آنها صلوات نفرستید مدیونید.
حالا صدای اذان در مسجد پیچیده است، صفهای نماز مرتب میشوند و همه خانمها به نماز میایستند. بعد از تمام شدن نماز خانمها کمی جابه جا میشوند تا جای پا برای دختران نوجوانی که میخواهند سفره افطار پهن کنند باز شود.
دختران نوجوان پای کارند و سفرههای یکبار مصرف را باز میکنند.
در سفره افطاری ساده این مسجد با نان و پنیر و سبزی، چای، خرما و سوپ از روزهداران پذیرایی میشود. به همت خانم ها سوپ بعد از ظهر همان روز در محل پایگاه بسیج پخته میشود و در قابلمه بزرگ تا هنگام افطار در همان جا میماند.
چرا سوپ کم رنگ شده
سه نفر از خانمها میروند تا قابلمه بزرگ سوپ را به مسجد بیاورند، اول یکی از خانمها سوپ را هم میزند و زیر لب آهسته میگوید چرا امروز سوپمان کم رنگ شده است و خیال میکند بقیه نمیشنوند، همه در حالی که میخندند دنبال جواب سئوال هستند.
یکی میگوید رب آن کم شده و دیگری میگوید نه چون سوپ کمی سرد شده رنگ از رخش پریده و ....
به کمک زور بازوی خانمها قابلمه بزرگ به داخل مسجد آورده میشود و همان خانمی که سماور را روشن کرده بود سوپها را در کاسههای شیشهای تک نفره میکشد.
فاطمه کوثر دختر نوجوان به همراه یکی از خانمها کاسههای سوپ را یک به یک میان خانمها پخش میکند. در سفره کناری نازنین زهرا خرماهایی که داخل بستههای کوچک به صورت دوتایی بستهبندی شده است بین خانمها دست به دست میکند و دوست دیگرش کوثر نیز نان لواش و بربری در سفره افطار میچیند.
پنیر پاستوریزه نیز به قطعات کوچک تقسیم شده و درون یک سینی چیده شده است. سینی پنیر دست محناست و او سینی را میگرداند تا خانمها پنیر بردارند.
در گوشهای از مسجد یک میز مربع شکل بزرگ قرار داده شده و سماور بزرگ به همراه چای خشک، تعدادی استکان، قوری چینی و کتری بر روی این میز جاخوش کردهاند.
استکانهای شیشهای تمیز درون سینیها چیده شده و چاییهای خوشرنگ یکی یکی ریخته میشود. سینیهای چای در وسط سفره گذاشته شد تا هر فرد سهم خودش را بردارد.
در نوبتهای بعدی چای در یک قوری چینی و آب جوش در یک کتری توسط یکی از خانمها گردانده میشود تا هر فردی که دوباره چای میخواهد در استکان خودش چای بریزند.
حالا که همه چیز به خوبی پیش میرود و دختران نوجوان تقسیم کار کرده و همه به نوعی مشغول هستند میخواهم با گوشیام چندتایی عکس بگیرم و البته به خانمها میگویم خبرنگارم و اجازه میگیرم برای گرفتن عکس.
چندنفر از خانم ها اعتراض میکنند، یکی چادرش را مرتب میکند، یکی کیپ کیپ صورتش را میگیرد، خانمی در حالی که صدایم میکند می گوید مبادا از من عکس بگیری، صدای یکی دیگر از خانمها را می شنوم که میگوید خانم قرار نبود کسی عکس بگیرد، از کی اجازه گرفتی برای عکس گرفتن.
پچ پچها میان بانوان بالا گرفته است، حرف یکی از بانوان برایم جالب بود میگفت خانمها چرا از عکس گرفتن ناراحتید، همه باحجابید و اینجا هم سفره افطاری مسجد است، کار خطایی نمیکنیم که از عکس گرفتن ناراضی باشید.
در آن میان یک خانم مشتاقانه میگوید خانم خبرنگار عکس بگیر که از نظر من هیچ اشکالی ندارد.
بحث داغ عکس گرفتن همچنان ادامه دارد. خلاصه اینکه چندتایی عکس میگیرم و در حالی که خسته شدهام به گوشه ای از مسجد پناه برده و مینشینم و تکیه میدهم.
المیرا خانم در یک سینی یک لیوان چای، یک کاسه سوپ، یک تکه نان بربری، دو عدد خرما، تکهای پنیر و سه عدد دلمه برایم میآورد.
خانم میانسالی بغل دست من نشسته و تا چشمش به دلمههای من میافتد میگوید ماشالله چقدر به تو دلمه زیاد دادهاند، میپرسم به شما چند تا دادهاند جواب میدهد دو تا میگویم بفرمایید. یکی از دلمهها را بر میدارد و وقتی در دهان میگذارد میگوید انصافا دلمهها خیلی خوشمزهاند. از خانمی که سمت چپ من نشسته و شاهد صحبتهای ما دو نفر است میپرسم شما هم دلمه خوردهاید و او در حالی که لقمه نان و پنیر درست میکند میگوید بله یدونه دلمه هم به من رسید. دلمه دوم را به او میدهم، تشکر کرده و دلمه را میگیرد.
از اول هم معلوم بود دلمههای خوشمزه زیر زبان هر کسی که میخورد مزه میکند. انصافا افطاری با نون، پنیر و سبزی و البته دلمه لذت دیگری دارد.
قبل از اینکه کاسههای شیشهای سوپ را ببینم فکر میکردم سوپ در کاسههای یک بار مصرف ریخته میشود و مجبوریم با قاشقهای پلاستیکی سوپ بخوریم ولی وقتی دیدم خبری از کاسه و قاشق یک بار مصرف پلاستیکی نیست کلی خوشحال شدم.
همین طور که من از خوردن سوپ با قاشق فلزی خوشحالی میکردم محنا و دوستانش کم کم سفرههای افطار را جمع میکردند و خانمها ضمن تشکر از دست اندرکاران خودشان نیز در جمع کردن سفرهها کمک میکردند.
کاسههای سوپ، قاشق و استکانها جمع شده و به صورت مرتب روی هم گذاشته شد. دو نفر از خانمها ظرفها را برای شست و شو به آشپزخانه بردند.
یکی از خانمها با صدای بلند دعا کرده و برای شادی روح درگذشتگان صلوات میفرستد. صدای سلام و صلوات در فضای مسجد میپیچد.
با خانم مریم خورشیدی، فرمانده پایگاه مقاومت شهید انصاری درباره طرح " سفرههای ساده افطار" میگوید: حدود ۱۰ سال است که سنت ساده افطاری در این مسجد برگزار میشود، طرح اولیه این کار بعد از صحبتهای مقام معظم رهبری و تاکید ایشان بر احیای سنت ساده افطاری و پرهیز از تجملات و اسراف سفرههای افطاری است.
این طرح در ابتدا توسط هیأت امنای مسجد مطرح شد و مورد تایید قرار گرفت و هرسال ادامه دارد. این سفره ساده افطاری شامل سوپ، نان، پنیر، سبزی و خرماست که با مشارکت اهل محل و تعدادی از خیرین تامین میشود.
وی ادامه داد: چند سال قبل سوپ توسط یکی از خانوادههای نیازمند پخته میشد و دستمزد میگرفت، طی دو سال قبل و به جهت جلوگیری از شیوع بیماری کرونا به مدت دو سال توزیع سوپ بین روزهداران حذف شد ولی از امسال خانمهای فعال مسجد و پایگاه با مشارکت یکدیگر سوپ آماده کرده و در خدمت روزهداران هستیم.
ساعت ۸ و ۳۰ دقیقه است و خانم ها یکی یکی با دعای خیر برای همدیگر خداحافظی کرده و راهی خانه میشوند.
انتهای پیام/ ۶۰۰۲۰