خبرگزاری فارس - گروه سینما: «در ورزش، عشق به تیم، تبدیل به میهن دوستی و دفاع از خاک وطن میشود.» این بخشی از یک مقاله پژوهشی در ارتباط با نقش ورزش در ارتقای حس وطنپرستی است؛ عبارتی کوتاه که به بهترین شکل نشان میدهد چرا باید ورزش را به عنوان یک عامل مهم در ایجاد وفاق ملی جدی گرفت.
کافی است کمی خاطرات چند سال گذشته را مرور کنید، به غیر از اتفاقات پیش آمده در جریان رقابتهای جامجهانی در سال 1401 که نتیجه یک کشمکش بیحاصل سیاسی بود، تقریباً در همه موارد هر گاه که یک فرد یا یک تیم ایرانی در رقابتهای ورزشی جهانی به موفقیتی دست پیدا کرد، موجی از شادی در میان مردم بازتاب یافت؛ از آن بازی خاطرهانگیز فوتبال ایران و استرالیا در دهه هفتاد شمسی که مردم را برای شادی به خیابانها کشاند تا همین بازیهای کشتی آزاد قهرمانی جهان در سال 2023 که با هر افتخارآفرینی کشتیگیران ایرانی موجی از شادی و سرور در میان کاربران شبکههای اجتماعی دیده میشد و آن لحظه تاریخی شکست تیلور توسط حسن یزدانی و فریادهایش و افتادنش روی تشک که در ذهن همه ایرانیان برای همیشه ثبت شد.
ذات ورزش، قهرمانپرور است و کیست که نداند ایرانی جماعت عاشق قهرمانهاست؛ اتفاقاً نقطه تلاقی ورزش با سینما در همین «قهرمان» و «شخصیت قهرمانی» است. ورزش با استفاده از موقعیت ذاتی رقابتی خود، «قهرمان» میسازد و سینما با استفاده از ذات جذاب و توانایی ماندگاری ابدیاش، «قهرمان» را در حافظه جمعی ملتها ماندگارتر میکند و کیست که نداند آنکه قصهها را پیش می برد و به داستانها هویت میدهد کاراکتر قهرمان داستان است که مخاطب را در موقعیت قرار میدهد، نبض مخاطب با نبض حرکت او بالا و پایین میشود و قصه بر شخصیت او سوار است.
سینما به سراغ ورزش نرفته مگر آن که بخواهد روایتی از یک قهرمان را به تصویر بکشد؛ گاهی قصه یک فرد قهرمان را و گاهی قصه یک تیم قهرمان؛ مسئله اصلی تاکید سینما بر استفاده از پتانسیل نهفته موجود در قصه زندگی قهرمانانان ورزشی است.
مهمترین ویژگی در ارتباط با قهرمانان ورزشی این است که آدمهایی از میان مردم عادی هستند؛ بچههایی از مناطق محروم روستاهای کوچک یا نقاط کمتر دیده شده شهرهای بزرگ که به واسطه تلاش شخصی و استعدادهای خدادادی به موفقیتهای بزرگی در عرصه ورزش رسیدهاند.
این مسئله در ارتباط با ورزشهایی همچون فوتبال که مخاطب بیشتری در سراسر جهان دارند، اهمیت مضاعفی مییابد. اواخر دهه 70 شمسی بود که «به سوی افتخار» سیروس مقدم، مخاطبان تلویزیون را برای فهمیدن سرنوشت تیمی که شخصیت «هادی خضوعی» سرمربی آن بود، پای تلویزیون میخکوب میکرد؛ یک قهرمان ضدفساد که برای مقابله با مافیای فوتبال از عالیترین سطح فوتبال ایران به لیگ دسته سه تبعید شد اما در نهایت توانست تیمش را تا فینال جام حذفی کشور بالا بکشد.
هر چند که تجربههای بعدی سینما و تلویزیون ما در انتخاب سوژههای ورزشی لزوماً منجر به موفقیت در گیشه و جلب نظر مخاطبان نشد؛ اما باید پذیرفت که مسئله در ذات سوژه انتخابی نبود بلکه مشکل اصلی در زمینه برقراری ارتباط با مخاطبان، به شیوه روایت قصه قهرمان مربوط میشد. مانند آنچه بهرام توکلی از جهان پهلوان تختی روایت کرد، قهرمانی که می توانست روایتش گرم تر باشد و شخصیت قهرمان داستان همچون خود واقعی اش فعال تر!
البته مسئله، واقعی بودن یا نبودن قهرمان قصهها نیست که اگر اینگونه بود، نمایش فصل سوم سریال پایتخت که محور آن حضور شخصیت «نقی معمولی» در رقابتهای جهانی کشتی پیشکسوتان بود، نباید تا این اندازه مورد استقبال مخاطبان قرار میگرفت؛ مسئله دقیقاً در شیوه به تصویر کشیدن رویدادهای ورزشی و افراد حاضر در آن است.
مردم روزگار ما، امید میخواهند و این درست همان کاری است که ورزش و قهرمانهای آن - چه در عالم واقع و چه در روی پرده نقرهای سینما- از عهده آن برمیآیند.
نمونه موفق امیدآفرینی ورزشی در سطح سریالسازی بینالمللی، «تِد لاسو» است؛ قصهای درباره یک مربی فوتبال آمریکایی که به شکلی عجیب و غریب سر از نیمکت مربیگری یکی از تیمهای مطرح لیگ برتر انگلستان در میآورد و حالا باید با چالشهایی تازه روبرو شود. قصهای که اتفاقاً با ظرافتی هر چه تمامتر نشان میدهد چگونه یک تیم فوتبال میتواند تبدیل به دلخوشی، انگیزه و امید مردمان یک شهر شود.
«پرویز خان» علی ثقفی در جشنواره فجر چهل و دوم نیز به سراغ نمایش چهرهای ماندگار در تاریخ فوتبال ایران رفته و تیمی که میتواند نشانههای امید را در جامعه ایران زنده و شعله ور کند، فیلمی که هر چقدر قصه پر کشش و قهرمان محوریاش در متن غلبه پیدا میکند برای مخاطب نیز دیدنی تر میشود؛ روایتی درخور نام «پرویز خان».
پایان پیام/