به گزارش خبرگزاری فارس از کرمان، محمدحسین یزدانیراد فرزند ارشد حاج اکبر و برادر شهیدان «حسن» و «علی» بعد از پیروزی انقلاب در کمیته انقلاب اسلامی مشغول و در سال 61 وارد ارتش شد، طی دوره آموزشی به مناطق عملیاتی اعزام و پس از 30 سال خدمت در تمام واحدهای رزمی ارتش بازنشسته است که میگوید بهجز تبریز در تمام مناطق کشور در عملیاتی که ارتش فعالیت داشته، خدمت کرده است.
پدر وی از فعالان انقلابی در قبل و بعد از پیروزی انقلاب بوده، منزل خود را مرکز مراجعات نیروهای مذهبی، مبارز و علمی در کرمان گذاشت و شهیدان زیادی از جمله محمدحسین یوسفالهی از شاگردان وی بودند، او بر این باور است که وقایع انقلابی قبل از سال 41 کمتر ثبت شده و علت عمده آن انحراف فکری نیروهای انقلابی و پیوستن به تشکیلات منافقان بعد از پیروزی انقلاب است، تمام سابقه انقلابی شهر کرمان را به بایگانی تاریخ سپردند، اما این موضوع دلیل نادیده گرفتن فعالیتها نیست. به بهانه دهه فجر به گفتوگو با وی نشستیم که نتیجه آن را در ادامه میخوانید.
حاجاکبر یزدانیراد اهل احمدآباد زرند کرمان است و بزرگ شدن در خانواده روحانی زمینهساز علاقه او به اسلام و سیاست بود در سال 1337 برای ادامه تحصیل در رشته ریاضی به تهران رفته و مدرک لیسانس خود را از دانشسرای عالی تهران اخذ میکند.
مشاهده و حضور در مبارزات سیاسی و انقلابی طی 25 سال تحصیل در دورانی که مصادف با قیام 15 خرداد 41 و سایر اتفاقات در تهران بود، بهانهای برای پیگیری و ادامه مبارزات در کرمان شد.
تشکیل جلسات قرآن هفتگی با سه محور و تاسیس گروه فرهنگی علوی
ارتباط تنگاتنگ وی با مرحوم آیتالله روحانی منجر به تشکیل جلسات منظم هفتگی قرآن با سه محوریت بود، تعریف داستانهای قرآنی به مدت 20 دقیقه برای بچهها که بعد از آن بهدنبال بازی میرفتیم و دو محور دیگر یعنی تفسیر و قرائت قرآن و پرداختن به مباحث سیاسی روز ادامه داشت در این جلسات تفکرات پدر شکل گرفت و چون معتقد بود که فرد مسلمان باید بالاترین تخصص علمی را داشته باشد با دوستان خود تصمیم به تأسیس «گروه فرهنگی علوی» گرفتند.
با مدارک علمی و تخصصی که هر کدام در رشتهای داشتند با راهاندازی مدارس راهنمایی و دبیرستان پسرانه و دخترانه شروع به تدریس کردند و این مدارس در سال 52 توسط ساواک به مدت دو سال تعطیل شد و بعد از آن با عنوان «مجموعه فرهنگی خرد» تا زمان پیروزی انقلاب به کار خود ادامه دادند.
اعتقاد پدر به شکلگیری انقلاب همراه با تخصص و بحثهای علمی بود و همانند شیوه پیامبر اکرم (ص) باید تاثیر و گام برداشتن را ابتدا از محیط خانه، خویشاوندان، دوستان و بعد جامعه آغاز میکرد، این علاقمندی به علم و دین را در فرزندان بهنحوی تزریق کرده بود که شاگرد دوم شدن در مدرسه برایمان قابل قبول نبود.
خانه پدری مرکز مراجعات انقلابی
مراجعات افراد مختلف به منزل ما ابتدا برای حل مسائل ریاضی و شرکت در جلسات قرآن بود که محیطی برای تردد و تبادل اطلاعات افراد به سمت انقلاب پدید آمد و با منسجم شدن فعالیتها در سال 53 مرکزی برای مراجعات و انجام فعالیتهای انقلابی و ترویج رساله امام (ره) شد که سالهای 56 و 57 از تلفن منزل بهصورت لحظهای پیام امام (ره) را دریافت میکردیم و امور تکثیر و پخش اعلامیهها انجام میشد.
توزیع اعلامیهها توسط چند گروه انجام میشد و مادرم که از فعالان قبل از انقلاب بود در پخش اعلامیهها نقش بسزایی داشت و برای مشکوک نشدن بچهها را بههمراه خود میبرد.
اعزام تمام مردهای فامیل به جبهه
بعد از پیروزی انقلاب در زمان جنگ تحمیلی با تشویق و حمایتهای پدر مبنی بر تکلیف دینی به جبههها روانه شدیم و تمام مردهای فامیل بهجز عمو که نزدیک 60 سال داشت، عازم جبههها بودند.
برادرم «علی» در کربلای پنج و «حسن» که به تحصیل حوزه و در نیروهای اطلاعات عملیات مشغول بود در عملیات والفجر هشت، پسر عمویم «محمدجواد» در عملیات کربلای چهار و «محمدرضا ناطقی» پسرعمهام در عملیات آزادسازی بستان به شهادت رسیدند.
وقت شهادت «حسن» از منطقه برای مراسم تشییع و تدفین برادرم به کرمان آمدم، چند مرتبه شبها با من تماس میگرفتند، یک شب پدر گفت: برای چه آمدی؟ حسن شهید نشده تا تو وظیفهات را رها کنی، این تلفن زدنها حکایت از رخ دادن اتفاقاتی است، برگرد و مطمئن باش به بهترین شکل مراسم را انجام میدهیم.
فردای آن روز با اصرار پدر من به منطقه برگشتم در آن زمانی که صاحب زن و دو فرزند بودم، پدر با وجود عشق به فرزندانش احساس تکلیف میکرد و با شور و هیجانی خاص ما را روانه جبهه میکرد که پشتیبانی و تشویق وی به جز اعتقاد عمیق دینی نشان دیگری ندارد.
حاجاکبر جزو بهترین معلمهای ریاضی آن زمان در کرمان بود که طراحی سئوالات دیپلم را بر عهده داشت و در کلاسهای 10-11-12 مدرسه شریعتی کنونی، امام خمینی (ره) کنونی، مدرسه سعادت و دانشسرای راهنمایی به تدریس ریاضیات مشغول بود در مدرسه «رزمندگان» که لشکر 41 ثارالله در نبرد اهواز دایر کرده بود به تدریس رزمندگان در جبهه مشغول شد و تعدادی از کادرهای آموزش و پرورش برای خدمت اعزام شدند.
برای دیدن دوستان و آشنایان پدر هر سال به تهران مسافرت داشتیم و با حقوق اندکی که داشت هر بار برای دستیابی به روش آموزشی نشریات، جزوات و کتابهای آموزش ریاضی را میخرید در بازگشت همیشه چند ساک از کتاب سوغات داشتیم.
پدر برای خود قانونی گذاشته بود و هرشب به مطالعه درسی که روز بعد قرار به تدریس بود، میپرداخت، یک بار برای اعتراض گفتم درس "ماتریسها" را 35 سال است که هرسال یک نوبت تکرار میکنید چه ضرورتی به مطالعه مجدد دارید در حالیکه مطالب تغییر نکردند؟! در جواب گفت: هر درسی قبل از تدریس حتما باید مطالعه شود تا بهترین وضعیت برای فهم دانشآموزان لحاظ شود.
بعد از پیروزی انقلاب مسئولیتهای مالی و معاونت اداری را در آموزش و پرورش داشت و تا آخرین لحظات عمرش به تدریس در مدرسه خواجهنصیر مشغول بود که بر اثر سکته قلبی در سال 77 دار فانی را وداع گفت.
انتهای پیام/80028/ی40/ض1002