خبرگزاری فارس ـ گروه آیین و اندیشه: اخلاق در دین مبین اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است، به گونهای که پیامبر اعظم(ع) ذیل حدیث «إنّما بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ مَکارِم الأخلاق»، هدف از رسالتش را به کمال رساندن مکارم اخلاق بیان میکند. قرآن کریم نیز در این رابطه به بهترین نحو از اخلاق رسول اکرم(ع) یاد میکند: «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ».
طبیعی است که اسلام در همه زمینههای فردی، خانوادگی و اجتماعی خواستار اشاعه اخلاق باشد و پیروانش را از هر گونه بیعفتی برحذر میدارد، بیشک ورود اخلاق در حیطه افکار و عقاید مردم از اهمیت خاصی برخوردار است و هرگونه نوشتاری که قصد بر هم زدن عفت کلام را داشته باشد بر نمیتابد، وجود آیات و روایات مختلف در رابطه با این موضوع خود گویای این امر است.
آنچه که امروز در قالب ممیزی کتاب در محدوده نوشتاری مطرح میشود، همان توجه ویژه به اشاعه اخلاق اسلامی در جامعه است، گاهی در برخی از کتب مشاهده میشود که نویسندگان از به کار بردن الفاظ رکیک و خلاف عفت عمومی و ترویج افکار و عقاید باطل در نوشتهها ابایی ندارند.
به منظور بررسی بیشتر جایگاه ممیزی در اندیشه اسلامی با «شهریار زرشناس» عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفتوگو کردیم.
فیلترینگ افکار عمومی با مبانی دینی سازگاری ندارد
* آقای زرشناس در ابتدا بفرمایید ممیزی در اندیشه اسلامی چه جایگاهی دارد؟ به عبارت دیگر آیا اسلام بر وجود برخی خطوط قرمز در حوزه اندیشه فردی و اجتماعی اعتقاد دارد؟
- از نگاه اندیشهای، نادیدهگرفتن ممیزی به هیچ وجه قابل پذیرش نیست و نباید این امر را نادیده بگیریم و محتوای تولیدات فرهنگی و کتاب را به عهده افکار عمومی بگذاریم، این با مبانی دینی، فقهی، عقلانی و اخلاقی هیچگونه سازگاری ندارد.
در این رابطه مثال خیلی سادهای میشود مطرح کرد، در موضوعات مختلفی که با حوزه سلامتی جسم مرتبط هست، در هر جامعهای مجموعهای از ضوابط و استانداردها به صورت خیلی دقیق و قانونمند اجرا میشود، مثلاً نمیگذارند خوراکی مسموم یا ناسالمی در جامعه تولید شود و استانداردها در تمامی تولیدات باید لحاظ شود، بنابراین مشاهده میکنید که در حوزه بهداشتی برای جسم انسان قوانینی وضع میشود که همان فیلترینگ یا ممیزی است.
فیلترینگ افکار عمومی در حوزه سلامت جایگاه ندارد، اما در حوزه اندیشهای جایگاه داشته باشد؟! بر چه منطقی!
در مورد افکار و آنچه که مربوط به وجوه جانشناسانه –همان معروف و دقیقتر روانشناسانه- یا روانشناسه انسان مربوط میشود، رفتارهایی هست که بعضاً اخلاقی یا افعالی مربوط به عواطف انسان است و آنچه که به حوزه بالاتر آن یعنی روح و یا به قول فرنگیها Spirit مطرح میشود، به هیچ وجه عقلانی نیست که ما در این حوزه مسأله توجه به سلامت در تولیدات فرهنگی را نادیده بگیریم و به دست فیلترینگ افکار عمومی بسپاریم، زیرا مجموعه این عوامل کاملاً تخصصی است و به هیچ وجه این موضوعات را افکار عمومی نمیتواند از پس آن بربیاید.
به عبارتی دیگر در حوزه مربوط به سلامت جسم، فیلترینگ افکار عمومی نمیتواند تعیین کننده سلامت یا مرغوبیت یک تولید مادی باشد و در مورد سیر معنوی به طریق اولی و به طور خیلی بالاتر و دقیقتر نیز نیاز به یکسری سلسله از استانداردها دارد، در همین راستا این نکته مطرح میشود که این جایگاه را افکار عمومی نمیتواند لحاظ و عنوان کنند.
فیلترینگ توسط افکار عمومی برخاسته از ایده «مدرن لیبرالیسم» است
این ایده که افکار عمومی قرار است خودش بهترین فیلترینگ برای تولیدات فرهنگی باشد، از کجا مطرح میشود؟! اولاً این ایده «مدرن لیبرالیسم» است، یعنی ایده این است که در قلمرو جهانبینی روشنگری و کهن زودتر از آن در قرن هفدهم مطرح شده است، علت طرحش این است که فیلسوفان و ایدئولوگهایی که این تئوری را مطرح کردند، قائل به وجوه حقیقت در حوزه امور اخلاقی و امور روحانی و معنوی نبودند؛ یعنی آنها حدود حقیقت و سرشت انسانی و مفهوم سلامت و بیماری را تنها در قلمرو جسمانی قائل بودند، بنابراین کاملاً به رعایت ضوابط و استاندارد در این خصوص اعتقاد داشتند.
اما چون در حوزه مسائل مربوط به روان انسان، اولاً خیلی از این افراد مانند جان لاک، دیوید مویس و برخی فیلسوفان دیگر عصر روشنگری -که تمایلات لیبرالی داشتند- اعتقاداتی به وجود طبیعت انسانی نداشتند و معتقد بودند که اصلاً حقیقتی از لحاظ اخلاقی یا حقایق معنوی وجود ندارد و حتی از آن دسته افرادی که معتقد به وجود حقایق اخلاقی بودند، بر این باور بودند که حقایق دست یافتنی نیست!
چرا در بحث فیلترینگ شعار تفکرات نیهیلیسمنگارانه قرن مدرن را تکرار میکنید
بنابراین اساساً هر نوع کوشش در زمینه ضابطهمند و توجه کردن به اینکه چه افکاری، چه کالاها، تولیدات فرهنگی یا فکری برای سلامت انسان مفید است و یا کدامها مضر است را را اصلاً مطرح نمیکردند، چون در این خصوص لاعقلی بودند و اصلاً قادر به پاسخگویی نبودند، لاعقلی بودن آنها ریشه در نیهیلیسمنگاری معرفت شناختی و اخلاقی داشت و دقیقاً در تلازم با نگاه لیبرالیسمشان بود که از دل اندیشه اومانیستی و مدرن برخاسته بود، تعجبآور این است که ما در قلمرو اندیشه دینی و از منظر یک شخصیت دینی و معتقد به اندیشه دینی بیابیم همان حرفهایی که فیلسوفان لیبرال اومانیسم غرب مطرح کردند که دقیقاً نتیجه بحران تفکرات نیهیلیسمنگارانه قرن مدرن و نتیجه حرکت از مبانی و مبادی اومانیسم بوده است، بیاییم این موارد را عنوان کنیم و همان شعارها را تکرار کنیم.
در صورتی که در حوزه اندیشه دینی معتقد به وجود حقایق مطلق، به وجود سلامت اخلاقی، معیارها و موازین تشخیص این سلامت هستیم، همچنین معتقد به وجود احکام ثابت مطلق اخلاقی، حقایق ثابت در آن مباحث معرفتی و به دنبال امور وجوبی هستیم و هرگز منظرمان یک موضع لاعقلی نیست که بخواهیم از آن موضوع لاعقلی نتایج نیهیلیسمنگارانه بگیریم تا بعد بر اساس آن نتایج نیهیلیسمنگارانه، فیلترینگ افکار عمومی را بخواهیم به عنوان بهترین مرجع یا یگانه مرجع عنوان کنیم.
فیلترینگ و سانسور قوی و فریبنده در غرب وجود دارد
گوینده این سخن یا به این مقدمات و نتایج اعتقاد داشته یا گوینده سخن شخصی دینداری میتواند باشد که هست، ولی نمیداند که دارد یک مشهوری را تکرار میکند و این مشهور یک مشهور اومانیستی و لیبرال است.
نکته بعدی این است که اتفاقاً خود سردمدارانی که اومانیست لیبرالی را مطرح و در نظامهای آموزشی و آثارشان به دیگران القا کردند، چون در عمل میدانستند حفظ سیستم نظام سلطهشان مستلزم رعایت یک سلسله حدود، تقسیم خودی و غیر خودی، ایستادن جلوی یک سلسله اندیشههای دیگر است و در عمل به بیپایه بودن حرفهایی که میزدند پی بردند، آنهایی که در این حوزه صادق بودند و حتی آن عده زیادی که صادق نبودند و میدانستند حرفهای بیپایهای را در خصوص نیهیلیسمنگاری اخلاقی و معرفتشناختی تعمداً میزدند، اینها خودشان سیستم فیلترینگ کاملاً دقیقی را در اجتماع لیبرال غربی اعمال کردند و این سیستم هم اکنون در تمام جوامع غربی اعمال میشود و این سیستم اتفاقاً یک سیستم سانسور بسیار پیچیده و به نوعی میتوان گفت فریبنده است.
نمونههای تاریخی از سانسورهای دول غربی/ شکست تابوها چگونه در آلمان قربانی شد؟
سیستمی است که به جای اینکه بیاید از طریق ممیزی آشکار عمل کند- البته در جایی هم ممیزی آشکار عمل میکنند- اگر چه در مورد مسائلی مانند هولوکاست و مسائلی که به نوعی با مقدسات ارزشی لیبرالیسم سروکار دارد، آشکارا شمشیر را از رو میکشند، به گونهای که حتی سابقه سانسور و ممنوع کردن برخی کتب را در همه کشورهای غربی را شاهد هستیم، مانند آثار «دیوید دیوک» که در زمینه افشاگری در مورد حقایق جنگ جهانی دوم، فریبکاری یهودیها و صهیونیسمها به رشته تحریر در آمده است و یا آثار جان لیکر، رماننویس و مأمور سری که در دهه 1950 و 1960 در MI5 و MI6 فعالیت میکرده، نمونههایی از آثار سانسور شده در غرب هست، همچنین کتابهایی که در مورد خانواده سلطنتی انگلیس نگارش یافته است، مورد سانسور قرار گرفته است.
به طور مثال هنگامی که 10سال پیش در کشور آلمان کتاب «شکست تابوها» به نویسندگی «رودولف» چرنین منتشر شد، آنها به شیوهای کاملاً دموکراتیک سانسور کردند، یعنی اتحادیه ناشران آلمان رسماً اعلام کردند که هر کتابفروشی این کتاب را بفروشد، از تمامی خدماتی که اتحادیه در اختیارش قرار میدهد، محروم میشود، بنابراین هیچ کتاب فروشی جرأت نکرد، این کتاب را بفروشد و این کتاب در یک سکوت کامل رسانهای از اینکه بتواند توزیع شود، محروم شد.
پس ما با نمونههای عدیدهای از سانسور در کشورهای غربی روبهرو هستیم که به چه شکل ممیزی رسمی در خود کشورهای لیبرال سرمایهدار، چه به شکل ممیزیهای غیر رسمی از طریق تحریم و بایکوت -در واقع اعمال فشار- چه به صورت ممیزیهایی که مبتنی بر مصوبات حقوقی است، اعمال میشود، مانند اینکه هر کسی هولوکاست را انکار کند و یا در آن تردید کند و ... مجازاتهایی در نظر گرفته شده است.
ردپای تکثر فوق گسترده رسانهای صهیونیسم همراه با بمباران اطلاعاتی در سانسور افکار عمومی
مشکل دیگر کار یک نوع روند سانسور غیر مستقیم است که به صورت بسیار گستردهای اعمال میشود و آن هم از طریق یک تکثر فوق گسترده رسانهای است که این تکثر فوق گسترده رسانه، شخص را مورد بمباران اطلاعات قرار میدهد و چون این تکثر علیرغم ظاهرش بیش از 90 درصد از یک منشأ و مرجع ریشه میگیرد، یعنی دقیقاً سطح سیطره امپراطوری رسانهای صهیونیسم است، پس امکان اینکه هر گونه حرف متفاوت از منظر آنها دیده یا شنیده شود، بسیار کمرنگ و بعید است، چون قدرت رسانههای همگن و همراه این اتحادیه که مال این امپراطوری هست، بسیار زیادتر از رسانهای هست که منفعل، کمتوان و به لحاظ مالی ضعیف هستند و نمیتوانند صداشان را به همه برسانند.
غرب شعار فیلترینگ افکار عمومی را سر میدهد اما اجرا نمیکند
بنابراین چون بمباران اطلاعاتی ایجاد میکنند و از طریق بمباران اطلاعاتی که به صورت اطلاعات قطعه قطعه، جدا و منقطع هستند اجازه نمیدهند این بمباران متکثر منفعل منقطع امکان یک نوع صورتبندی فکری و معرفتی شکل بگیرد و بر پایه آن یک قضاوت منفعلانه از طریق شخص مخاطب شکل بگیرد. این را کاملاً از بین میبرند، پس در غرب با دو نوع سانسور هم سانسور غیر مستقیم به شیوه لیبرالی و هم سانسور مستقیم به صورت لزوم روبهرو هستیم، توجه کنید این برای جوامعی است که متفکرانش شعار فیلترینگ افکار عمومی سر میدانند و در عمل این شعارهایی که سر میدهند را اجرا نمیکنند.
قلمرو فقهی اسلام فیلترینگ را توصیه میکند/ نیازمند استراتژی مشخص در ممیزی هستیم
*از آنجایی که در جامعهای اسلامی و با مبانی شیعی زندگی میکنیم و نوع تفکراتی که در جامعه ما حاکم است با اندیشههای غربی تفاوت زیادی دارد، نقش و جایگاه ممیزی در جامعه اسلامی از منظر شما دارای چه چارچوب و شاخصهای است؟
- من معتقدم باید دقیقاً یک نوع ممیزی به اصطلاح خیلی روشن، منسجم، ریزبین و دقیق داشته باشیم، رئوس این ممیزی معطوف به چند مسأله است، ابتدا از روی مباحث فقهی و از روی شرایط خاصی در آن قرار گرفتیم، میتوان مسأله ممیزی، ملزومات و معیارهاش را درک کرد، در قلمرو فقهی بحث کتب ضاله تکلیف را تا حدود زیادی مشخص میکند و در حوزه کتب بسیار دقیق سعی میکنیم خطوط دفاعی را ترسیم، فوقالعاده منظم و مستحکم بچینیم، همچنین استراتژی مشخص دفاعی داشته باشیم که در همین راستا تاکتیکهایی در مسیر آن استراتژی داشته باشیم و جنبههای تهاجمی را لحاظ کنیم.بنابراین در چنین شرایطی حتماً باید مسئولان فرهنگی در حوزه معاونت فرهنگی، مطبوعاتی، معاونتهای هنری و سینمایی علاوه بر امور مشخص فقهی، اخلاقی و اعتقادی حوزه ممیزی را به کار بگیرند که برای سلامت جان و روان انسانها ضروری است، در همین راستا باید به مسأله خطر جنگ نرم هم فکر کنند و در این خصوص ضوابطی را در نظر بگیرند.
بمباران ترجمه کتابهای لیبرلی؛ از اقتصاد تا رشتههای هنری
به اعتقاد بنده الان با یک بمباران ترجمه کتابهای لیبرالی روبهرو هستیم، چه در حوزه اقتصاد، سیاسی، ادبیات و حتی در رشتههای هنری! ما باید یک نوع فیلترینگ هوشمندی را به کار بگیریم که این فیلترینگ هوشمند بتواند کارهایی را انجام دهد که اولاً این روند بمبارانگونه انتشار این قبیل آثار متوقف شود، همچنین آن دسته آثاری که اجازه انتشار مییابند حتماً به ضمیمهاش نقدهایی را منتشر کند یا اینکه کاری را انجام دهد که این توارثی که بین انبوه تولیدات است برهم بخورد- در واقع تولید نیست اینها بیشتر ترجمهای است که ظرف سه تا شش ماه کتابهای لیبرال را ترجمه و منتشر کنند و از امکانات مالی فوقالعادهای برخوردار هستند؛ یعنی ناشران توانمندی هستند که اسم نمیبرم که کارشان ترویج اندیشههای لیبرالی است و مترجمان زیادی هستند که کافی است کتاب را بگیرند و ترجمه کنند که لازم نیست نفوذ به قشر خاصی کنند، سرعت کارشان خیلی بالا است، سریعاً توازن را در بازار کتاب و مطبوعات به نفع جریان نئولیبرال رقم میزنند؛ یعنی کاملاً توازن در اختیار آنهاست- خب! سیستم هوشمند فیلترینگ باید کاری کند این توازن یعنی روند حرکت، انتشار آثار آنها را کند یا بسیار کند کند و در مقابل آن روند، بتواند روند تولیدات داخلی و تولیدات منقدانه داخلی را بالا ببرد،
یعنی یک ایرانی بنشیند حرفهایی هابرماس را تکرار کند فایدهای ندارد، نه منظورم این نیست، بلکه منظورم روند انتقادی است که در وقایع یک نوع سنگربندی فرهنگی است که ما باید انجام دهیم.
انگ فاشیسم به مخالفان فلیترینگ افکار عمومی میزنند/ عرصه جنگ نرم تمام عیار است
من تعجب میکنم که چرا بسیاری از آقایان میترسند این چیزها را بگویند که مثلاً گفته شود شما مخالف با آزادی، حقوق بشر و آزادی بیان هستید، در حالی که آنها عملاً شعارهای بیفایدهای است که خود غربیها و فمینیستها هر جایی احساس کنند به نفعشان نیست، ذرهای توجه نمیکنند! نمونه سادهاش را بگویم در جنگ نظامی زمان حمله آمریکا به کویت یا عراق مگر سانسور رسمی از سوی پنتاگون در تمام رسانهها اعمال نشد؟ مگر در جنگ جهانی دوم غربیها در عرصه جنگ کاملاً سیاست هدفمند کنترل رسانهای را اعمال نکردند، مگر در دوران جنگ سرد ناتوی فرهنگی تشکیل ندادند و مگر از طریق ناتوی فرهنگی عمل نکردند؟!
خب! من تعجب میکنم اگر این حرفها را بزنیم همه میترسند و وحشت میکنند، بعد چهار تا اَنگ فاشیسم میچسبانند، در حالی که ما در جنگ نرم تمام عیار هستیم، بگذریم که صداوسیمای ما، شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت ارشاد نمیدانند جنگ نرمی هست و غافل از این امر هستند، اما حقیقت این است که جنگ نرم هست.
نتیجه شکست در جنگ نرم از 150 سال استعمار در ایران زیانبارتر خواهد بود
یک نگاه واقعبینانه منصفانه بر عرصه نشریات، تولیدات کتاب، آنچه که در تئاتر ما میگذارد و آنچه در سینمای ما میگذرد به راحتی گویای امر است، خب! در چنین شرایطی خیلی طبیعی است سیاستهای دفاعی نظام انضباطی و در عین سیاستهای هدفمند تهاجمی در پیش بگیریم وگرنه کاملاً دودمان همه آدمهای انقلاب، کل نظام و فراتر از آن هویت جامعه ایرانی و چه بسا وحدت تمامیت ارضی ایران از بین خواهد رفت، یعنی نتیجه شکست در جنگ نرم یک نتیجه فاجعهباری است که از آنچه که در 150 سال سیطره استعمار که در گذشته بوده است، فاجعهبارتر خواهد بود.
درهای اندیشهای کشور را به روی نئولیبرالیسم باز کردیم/ تأکید بر اندیشههای نئولیبرال در سؤالات کنکور؛ از کارشناسی تا دکترا
* در سینما، تئاتر و حتی برخی کتب شاهد استفاده از واژههایی هستیم که خلاف عرف و عفت عمومی است. وقتی به ناشر کتاب انتقاد میشود، میگوید کتابهایی هستند که به مادر و خواهرم هم نمیدهم بخوانند ولی باید منتشر شوند! دیدگاه شما راجع به این موضوع چیست؟
- این یکی از نمونههای واضح خلأ است که باید بیشتر توجه شود، آثار زیادی داریم که تصاویر و صحنههای مستهجن یا معانی مبتذل دارند، این یک وجه ماجراست که تازه داریم بیشتر به آن توجه میکنیم که باز نمیتوانیم کنترل کنیم! اما وضع از این بدتر در حوزههای اندیشهای و نظری است، یعنی به نظر من خطرات آنجا خیلی جدیتر است! ببینید ما دروازهها را به روی اندیشههای هانا آرنت، یورگن هابرماس، هنریک گروسمن، فرانک گریفل، ریچاد فلدمن و ... باز کردیم، یعنی در شرایط کنونی در حوزه تفکر در حوزه فلسفه در حوزه مباحث نظری درهای اندیشهای کشور را به روی نئولیبرالیسم باز کردیم و بعد این موارد را در دانشگاهها تدریس میکنیم و مبنای سؤالات امتحانی، مبنای سؤالات کنکور در مقاطع تحصیلی و تحصیلات تکمیلی قرار میدهیم!
در حوزه هنری کتابهای دکتر مددپور مطرح نمیشود/ ادبیات تکنیکزده فرمالیستی نئولیبرال در ادبیات ما سایه انداخته است
نه فقط در علوم سیاسی، علوم اجتماعی، اقتصاد بلکه حتی در هنر هم شاهد هستیم، حداقل در حوزه مبانی نظری هنر حداقل چهار کتاب از مرحوم دکتر محمد مددپور و دیگران داریم -کسی آنها را به بازی نمیگیرد- کتاب آدمهایی را که نمیخواهم اسمشان را ببرم، آنها را مطرح میکنند، یعنی صورت مسأله وضعیت فاجعهبار است، مسأله از این هم فراتر است، در بحث ادبیات هم نگاه کنید کاملاً همان جریان ادبیات رئالیستی نسبتاً منتقد در غرب به فراموشی سپرده شده است و جریان ادبیات تکنیک زده فرمالیستی نئولیبرال که کاملاً مبلغ آرای نئولیبرالی هست، اکنون در بورس قرار گرفته است و این موارد هدفمند دارد در کشور صورت میگیرد؛ یعنی کاملاً مشخص است که اینها هدفمند و سازمان یافته است؛ یعنی یک سمت هدفمندی، ناشران گردن کلفتی هستند که احتمالاً در دورههای گذشته از سوبسیدهای دولتی هم احتمالاً بهره بردند و یک سر دیگر غافلان و غفلتزدههایی هستند که در مقام مدیر، مجری در وزارتخانهها و مراکز فرهنگی غافل نشستند و هیچ کار نمیکنند و سرویس هم به آقایان میدهند، این انتقادی است که من وارد میکنم.
تنها در یک مقطع دوره احمدینژاد روند تولیدات تهاجم فرهنگی کند شد
فقط محدود به شرایط فعلی نیست، من نسبت به دولت احمدینژاد از این نظر منتقد بودم، البته دولتهای قبل از آن، دولت خاتمی که وضع خیلی بدتر بود، زمان دولت توسعه هم همین منوال بود، در مورد دولت احمدینژاد تنها چیزی که دیدم، در یک مقطعی یک مقدار -نه تمام عیار- سعی کردند روند تولیدات تهاجم فرهنگی کالا، یعنی از ورود ارتش تهاجم فرهنگی که تولیداتشان شامل کتاب و... است، جلوی آن را بگیرند، در عرصه سینما و تئاتر وضع افتتاح بود، در عرصه کتاب هم برآیند به نفع جریان مهاجم نئولیبرال بود، اما اندکی تلاش کردند در یک مقطع کوتاهی جلوی آن را بگیرند و البته هیچ کمک و حمایتی از نیروهای خودی نکردند، هیچ تلاشی برای تغییر توازن به نفع نیروهای انقلاب نکردند و نتیجه این شد، الان دست بسته تسلیم یک نوع خیزش نئولیبرال در عرصه کتاب، نشریات و مطبوعات هستیم!
تئاتر و سینما سالیان سال است که وضع افتضاحی دارد
در عرصه تئاتر و سینما که از سالیان سال است که وضع افتضاح است و در عرصه تئاتر به خصوص شرایط غیر قابل گفتن دارد، یعنی کافی است بعضیها بروند این نمایشها را ببینند، من خودم نمایش «کرگدن»(اوژن یونسکو) را دیدم -یونسکو آدمی است که در غرب این امکان را برایش فراهم نمیکردند که آراء و نظراتش را مطرح کند- به جای اینکه دیالوگ یونسکو را بگوید، دیالوگ علیه نظام و مسئولان میگفت و به سخره میگرفت، خودم شاهد بودم؛ یعنی یک بیثباتی، یک ولنگاری، یک بیتوجهی در عرصه فرهنگی وجود دارد و این با وضعیت خاص ما که در یک جنگ نرم به سر میبریم اصلاً سازگار نیست.
نتیجه انقلاب فرهنگی سروش هنوز ادامه دارد/ غفلت وحشتناک و ویرانگر در عرصه ترویج علوم انسانی غربی
*آقای زرشناس! به مباحث اندیشههای نظری در دانشگاه اشاره کردید. خب با این روند دانشجو در دانشگاه عملاً مجبور است که به گونهای غربگرا یا شرقگرا باشد...
- از اول همین بوده است، اصلاً نتیجه انقلاب فرهنگی که عبدالکریم سروش ایجاد کرد همین بود، الان این روند هم ادامه دارد، مشکل اینجاست که آقایان روند را عوض نکردند، یعنی انتظار میرفت زمانی که بحث علوم اسلامی را حضرت آقا مطرح کردند، آقایان اقدام جدی کنند، هنوز نکردند، هنوز که هنوز است کتابهای کاتوزیان، برخی آثار حسین بشرویهای، دیدگاههای امثال مهرداد بروجردی، نگاههای لیبرالی در عرصه علوم سیاسی مبنای درسی ماست و این مسأله فقط علوم سیاسی نیست، این در همه حوزهها است، یعنی این وضع نشان میدهد که یک غفلت وحشتناکی صورت میگیرد و این غفلت خیلی مخرب ویرانگر است و حالا این حرفها زده شود و بگوییم فضا آکادمیک است، بعد هم بگوییم در جامعه فیلترینگ افکار عمومی را مبنای کتابها قرار دهیم، یعنی رسماً نئولیبرالیسم را اجرایی میکنیم! تا الان که بود فقط گفته نمیشد، حالا هم میتوانیم بگوییم و اجرایی کنیم، به نظر من با اندیشههای دینی، تعهدات انقلابی و حتی مبانی عقلانی و اخلاقی سازگار نیست.
دو سوم درصد مسئولان دانشگاهی تحت تأثیر اندیشههای نئولیبرالی هستند
* در این فضا اگر یک جوان و دانشجو بخواهد رشد فکری داشته باشد، با توجه به اینکه جایگاه ممیزی لحاظ نشده است، چه راهکاری را فراروی او قرار میدهید؟
-این معضلی است که آقایان درست کردند، من که نباید جواب دهم، باید یک مصونیت فکری ایجاد کند، این همان وضع فاجعه باری است که ایجاد کردند، کاری کردند که بالای 70 درصد مسئولان دانشگاهی ما خواسته یا ناخواسته تحت تأثیر اندیشههای نئولیبرالی هستند و این مسأله در روانشناسی هم هست، در همه حوزهها است، یعنی طوفان تهاجم فرهنگی که اینها ایجاد کردند آن چنان ویرانگر، گسترده و فراگیر است و غفلتی که مسئولان ما دارند آنچنان دردناک است که این شرایط فاجعهبار را رقم میزند.
سد محکم پتانسیل دلبستگیهای مذهبی جامعه در مقابل طوفان ویرانگر تهاجم فرهنگی
من واقعاً فکر میکنم پتانسیل این دلبستگیهای مذهبی جامعه است که در مقابل طوفان ویرانگر تهاجم فرهنگی که صورت گرفته است، هنوز جامعه را سرپا نگه داشته است، وگرنه این طوفان اگر هر جای دیگر بود، همه چیز را از بین میبرد، من اعتقادم این است که تعلقات علقههای مذهبی که به صورت غیرتئوریک و عاطفی در جامعه جریان دارد، مانند در دستهجات عزاداریها، هیئات مذهبی و احساس دلبستگی به ولایت نشان میدهد، اینها فقط جامعه را نجات میدهد و تا این لحظه زنده نگه داشته است، وگرنه این طوفان فرهنگی نباید چیزی را باقی میگذاشت، زیرا خیلی قوی وارد شده است و خیلی سازمان یافته است، البته غفلت و جهالت مسئولان فرهنگی در سه دهه گذشته و حتی امروز این طوفان را متأسفانه فوقالعاده قوی کرده است، یعنی خیلی وقتها مسئولان کمک هم کردند و آنجا هم که کمک نکردند غفلتشان کار را خیلی وخیم کرده است.
انتقاد از علمکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی
* در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.
-برایم خیلی دردناک هست! شورای عالی انقلاب فرهنگی چه کار میکند، چهار سال است که از بحث و طرح علوم اسلامی میگذرد، اندک حرکتی در زمنیه گام نهادن حتی آزمایششده در متونی که یک نوع نگاه نقادانه به علوم انسانی و سایر حوزهها داشته باشد، صورت نگرفته است، یک آییننامه دقیق با توجه وجوه فقهی و توجه به جنگ نرم برای بررسی کتاب و اداره بررسی کتاب تدوین نشده است، یک حرکت و یک نوع تلاش هدفمند و سازمان یافتهای در زمینه شکلگیری مقر فرهنگی واحد مانند ستاد کل مشترکهای جنگهای نظامی صورت نگرفته است، یک ستاد مشترکی که بیاید جنگ نرم را مدیریت کند و تمام اجزا و ارکان را هماهنگ کند، هیچ خبری از این حرفها نیست!
پتانسیل نیرومند مذهبی و عشق ولایی جامعه تا به حال ایران را سرپا نگه داشته است
من نمیدانم شورای عالی انقلاب فرهنگی واقعاً احکامش حکم قانون دارد، این قدر نقش محوری دارد، باید این کار بشود و یا در صداوسیما غفلت در این خصوص بیداد میکند، در حوزه وزارت ارشاد دیگر هیچ! در چنین شرایطی من نمیدانم با این وضعیتی که در این کشور ایجاد شده در این هنگامه جنگ نرم به چه وضعی دچار خواهیم شد! یعنی آن پتانسیل نیرومند مذهبی جامعه و آن عشق ولایی جامعه تا به حال جامعه را سرپا نگه داشته است وگرنه غفلت مسئولان فرهنگی وحشتناک بوده است.
یک نکته دیگر شورای عالی انقلاب فرهنگی باید یک مانیفستی برای سینمای دینی، حوزههای ادبی، نسبت بین ما و رسانههای مدرن تنظیم و تدوین میکرد و خود جنگ نرم و چگونگی مبارزه با آن را مدون میکرد و بیان میکرد، هیچ خبری از این چیزها نیست، وزارت ارشاد باید حمایتهای جدی از جریانهای خودی را انجام دهد، گنجینهای از ناشران بچه مسلمان انقلابی هستههای مطالعاتی در مراکز پژوهشی سازماندهی کند، نشریات را به سمت جریان انقلاب گرایشان را تقویت کند، یعنی آرایش فکری جامعه را به آن سمت برگرداند، ولی خوب هیچ حرکتی نیست.
انتهای پیام/ک