اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

یادداشت  /  سیاست و امنیت

مطالعه تطبیقی سیاست خارجی روسیه در دوران پوتین و مدودف - بخش دوم و پایانی

وجوه اشتراک پوتین و مدودف درسیاست خارجی

در این مقاله این مدعا بررسی می شود که با وجود ایجاد تیم «پوتین-مدودف» و ریاست جمهوری و نخست وزیری مداوم این دو و چرخه حاکمیت آنان، آیا تفاوتی بنیادین و اصولی میان عملکرد و مبانی فکری پوتین و مدودف در سیاست خارجی وجود دارد.

وجوه اشتراک پوتین و مدودف درسیاست خارجی

 

3. سیاست خارجی روسیه در دوره ریاست جمهوری مدودف:

«دیمیتری آناتولی یویچ مدودف» اولین رهبر روسیه در صد سال اخیر است که از حزب کمونیست به قدرت راه پیدا نکرده است. روز هفتم می سال 2008 میلادی، فدراسیون روسیه شاهد مهم ترین جابجایی در قدرت سیاسی خود بود. پوتین با اتمام دو دوره ریاست جمهوری در روسیه، جای خود را به مدودف 42 ساله حقوق دان و امین ترین شاگرد مکتب سیاسی خود داد.

مدودف رئیس جمهور فدراسیون روسیه در جولای سال 2008 نظریه سیاست خارجی خود را اعلام کرد. روسیه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به منظور شفاف سازی اهداف و سیاستهای خود و از بین بردن شبهات کشورهای اروپایی و آمریکا، مرتباٌ و به سبک کشورهای غربی اقدام به انتشار اسنادی با عنوان دکترین سیاست خارجی می‌کند. این امر بیشتر به جهت سیال بودن نظام بین الملل و سیاست واقع گرایی در سیاست خارجی روسیه است. این سیاست خارجی در روسیه را پوتین پایه گذاری نمود که براساس استفاده از فرصتها و تحولات در نظام بین الملل در جهت کسب منافع بیشتر می باشد.

در بند اول دکترین سیاست خارجی روسیه در سال 2008 آمده است که این دکترین، براساس دکترین قبلی (هشت سال قبل توسط پوتین) تدوین شده و آن را تکمیل می‌کند و به هیچ عنوان در تعارض با نظریه پوتین نیست.

فقدان تجربه کافی در چالش های بزرگ سیاست خارجی به ویژه موضوع های «سخت» امنیتی و راهبردی او را مجبور می کرد که همچنان متکی بر توان استاد خود یعنی پوتین، در میادین رقابت جهانی گام بردارد.

الف. جایگاه غرب در سیاست خارجی مدودف  

در دوران مدودف روسیه در چند جبهه با غرب دچار کشمکش بود. احساس نگرانی نسبت به گسترش ناتو به شرق، همکاری اروپا با ایالات متحده در جهت‌دهی به سیاست کشورهایی چون گرجستان، اوکراین، صربستان و مونته‌نگرو، نصب سامانه دفاع موشکی آمریکا در اروپا، استقلال کوزوو، مسئله مالکیت بر بخش‌هایی از قطب شمال و خروج روسیه از پیمان منع سلاح‌های متعارف از جمله مسائل و مشکلاتی بودند که در روابط مسکو و غرب خودنمایی می‌کردند.‌(واعظی، 1386، 21)

 در این شرایط روسیه همواره خواهان  مذاکرات جدی‌تر در خصوص روابط خود با اتحادیه اروپا بود زیرا روسیه بزرگترین شریک بازرگانی اتحادیه اروپا بود به گونه ای که نیمی از صادرات این کشور راهی کشورهای اروپایی می شد. روسیه حدود یک چهارم گاز طبیعی مورد نیاز اتحادیه اروپا را تأمین می‌کند و از این منظر نیز درآمد قابل توجهی نصیب مسکو می‌شود. به عبارتی ساده تر اروپا برای روسیه منطقه ای است که هم درآمدهای ارزی خود را کسب می نماید و هم محلی برای تامین نیازمندیهای صنعتی مدرن روسیه به شمار می رود.

 به همین دلیل، روسیه؛ اروپا را به عنوان مهمترین شریک خود می‌شناخت اما در عین حال با انتقاد از برخی سیاست‌های این اتحادیه، سیاست‌های چالش برانگیز را موجب بروز مشکلات در سازوکار عملکردی اتحادیه اروپا تلقی می‌کرد. در واقع آنچه باعث نگرانی کرملین از روابط با کشورهای اروپایی می‌شد، استفاده کشورهای اروپایی از امکانات سایر کشورهای عضو اتحادیه در جریان مناقشات دوجانبه با روسیه بود. زیرا برخی کشورهای اروپایی در روابط و مناقشات دوجانبه‌ خود با روسیه، از همبستگی موجود در اتحادیه اروپا به نفع خود استفاده می‌کردند.

علاوه بر این روسیه از تکیه اروپا به آمریکا در خصوص تضمین امنیت این قاره نیز ناراضی بود و به کرات از نقشه آمریکا برای استقرار تأسیسات دفاع موشکی در اروپا انتقاد می کرد. به همین دلیل است که روسیه خواهان تشکیل یک پیمان امنیتی جدید در سراسر قاره اروپا بود. چنان که مدودف نیز این امر مهم را در نشست مشترک روسیه و اتحادیه اروپا در سیبری مطرح نمود.

در این خصوص لاوروف وزیر خارجه روسیه گفت: «از اوایل سال‌های 2000 پایه‌هایی پی ریزی شدند که به روسیه امکان بازپرداخت بدهی‌ها، احیای کارآیی قدرت دولتی، تحکیم تمامیت ارضی کشور و تبدیل اقتصاد روسیه به یکی از 10 اقتصاد اول جهان را داد. نتیجه توسعه داخلی ما، به طور طبیعی به رشد امکانات مالی – اقتصادی و سیاسی روسیه در صحنه بین المللی تبدیل و دیپلماسی روسی از مبانی مستحکمی برخوردار شده است.  برای منطقه اروپایی – آتلانتیک مشارکت سه‌جانبه ایالات متحده، روسیه و اتحادیه اروپا می‌تواند مفید باشد.

در چارچوب این «مثلث» اروپا در بعضی زمینه ها به ایالات متحده نزدیک‌تر است ولی در بعضی زمینه‌های راهبردی با روسیه مشترکات بیشتری دارد. از جمله می توان به موضوع توسل به زور، انواع دیگر اجبار، حکم اعدام و برخورد با حقوق بین الملل اشاره کرد. روسیه از این به بعد نیز با استفاده از تمامی امکانات خود در جهان امروز، به ایفای نقش متوازن کننده در امور جهانی ادامه خواهد داد. ولی اجازه نخواهیم داد که ما را به هیچ گونه رویارویی بکشانند و نیز عضو ائتلافات «مقدس» علیه هیچ کس نخواهیم شد ».

«فعالیت کشورها در زمینه سیاست خارجی به یکی از جنبه‌های مهم توسعه ملی تبدیل می‌شود. در این رابطه تلاش دیپلماتیک ما باید نه تنها به وسیله موفقیت‌ها در زمینه ثبات بین المللی بلکه با اهرم‌های وزین مالی و اقتصادی تقویت شود. جهان در مرحله‌ای قرار دارد که در عمل تمام ساختار معماری امنیت جهانی نوسازی می‌شود. اما عده‌ای کماکان از زاویه پیشداوری‌های گذشته به روسیه می‌نگرند و این کشور نیرومند و در حال رستاخیز را به عنوان خطر تلقی می‌کنند.

عده‌ای حاضرند ما را حتی به احیای تمایلات سلطه‌گرانه جدید و به شانتاژ تخیلی انرژتیک متهم کنند. ما راه دیگری پیشنهاد می‌کنیم. سیاست خارجی باید بر اساس اصول حقوق بین الملل و استانداردهای واحد و جامع ارزیابی شود.» (نوری، 1386، 56-54)

مدودف در اولین سخنرانی خود در مورد رابطه با آمریکا گفت:«روابط دو کشور به دنبال برخی تنش ها از جمله جنگ روسیه و گرجستان دچار عقب گردهایی شد.» «جنگ روسیه و گرجستان بر سر اوستیای جنوبی نتیجه غرور و خودبینی سیاست خارجی آمریکا بود».(سایت نوروز نیوز، 1387)  

به طور کلی مدودف به همکاری بیشتر با اروپا علاقمند بود و در این راستا اقدام‌هایی صورت داد که به عنوان مثال پیشنهاد تدوین یک معاهده امنیتی جدید برای اروپا از جمله این موارد است. اما این پیشنهاد که در برلین اعلام شد، آن‌قدر مبهم بود که غرب توجه خاصی به آن نکرد. مدودف در جریان نشست گروه 20 در لندن نشان داد که مناسباتش با اوباما بد نیست. در همان زمان بود که دو کشور روسیه و آمریکا بر سر لزوم از سرگیری مذاکرات کنترل تسلیحات به توافق رسیدند و اوباما نیز دعوت مدودف برای دیدار از روسیه در ماه جولای 2009 را پذیرفت تا فصلی جدید در روابط دو کشور شکل گیرد.

 نکته مسلم این بود  که روسیه تلاش می کرد خود را به عنوان یک قدرت بزرگ شرقی معرفی کند که در جهان غرب و در سیاست جهانی هم تأثیر غیر قابل انکاری دارد. مدودف از طرح سپر دفاع موشکی آمریکا برای استقرار در اروپا و در مجاورت مرزهای غربی روسیه به عنوان یکی از نقاط افتراق روابط دو کشور یاد کرد و این یکی از دلایلی بود که در دوران صدارت مدودف، روسیه و آمریکا هرگز نتوانستند روابط گسترده ای با یکدیگر برقرار نمایند.

چالش با غرب در بحران گرجستان

یکی از دلایل اصلی اقدام روسیه به دخالت نظامی در اوستیای جنوبی در دوران مدودف را می توان ناشی از تمایل این کشور به ثبیت مجدد جایگاه سیاسی خود در حوزه شوروی سابق از یک سو  و تاکید عدم امکان نادیده گرفتن ملاحظات و منافع ژئوپلتیکی روسیه به ویژه در این حوزه به کشورهای غربی دانست که به نحوی می توان آن را در راستا و تداوم سیاست خارجی زمان پوتین تصور نمود. روسیه با این اقدام در پی آن بود که به غربی ها و به ویژه آمریکا بفهماند که بیش از این انقباض ژئوپلتیکی خود را تحمل نخواهد کرد و برای تأمین منافع خود در این زمینه حتی به اقدام نظامی نیز متوسل خواهد شد.(ابوالحسن شیرازی، 1387، 13-10)

با حمله نظامی روسیه به گرجستان فصلی تازه در سیاست خارجی و امنیتی روسیه گشوده شد و روابط این کشور را با کشورهای غربی و به ویژه با آمریکا وارد مرحله ای جدید کرد. میخائیل گورباچف و ادوارد شوارد نادزه برای توصیف این شرایط  اصطلاح «جنگ سرد جدید» را کار می برند.

به اعتقاد آنها مهم ترین نشانه این جنگ، احیاء مسابقه تسلیحاتی است که نمود عینی آن را می توان در نهایی شدن استقرار بخشی از سپر دفاع موشکی آمریکا در اروپای شرقی و متقابلاٌ سمت گیری مجدد موشک های روسیه به سوی اهدافی در اروپا و ایجاد یک پایگاه موشکی در کالینگراد برای هدف قرار دادن سایت راداری و موشک های آمریکا در لهستان و چک مشاهده کرد.

در پی این تحولات و اصرار آمریکا به توسعه نفوذ ژئوپلتیکی خود به حیات خلوت روسیه از جمله از طریق استقرار سپر دفاع موشکی و برنامه ریزی برای عملیاتی کردن موج سوم گسترش ناتو به شرق،با در دستور کار قرار گرفتن موضوع پذیرش گرجستان و اکراین در این نهاد، روسیه تدابیری را برای مقابله با تهدیدات امنیتی از این ناحیه مد  نظر قرار داد که طرح دکترین جدید سیاست خارجی و دفاعی روسیه از سوی مدودف را می توان به عنوان راهنمای اقدام روسیه در این زمینه تعبیر کرد.

بر این اساس با توجه به تحولات قبلی میان روسیه و غرب چنین تصور می شد که روند نوینی در سیاست خارجی روسیه شکل گرفته است. در این روند نوین، روسیه از یک سو با چالش‌های گسترده‌ای با غرب مواجه بود و از سوی دیگر باید با ظرافت و هوشمندی به نزدیکی روابط با کشورهای متعارض در نظام بین‌الملل فکر می کرد (همکاری با غرب و نگاه به شرق) یعنی تقریباٌ همان اهداف پوتین در سیاست خارجی روسیه را مد نظر می گرفت(شعیب،1390: 12).  

ب. راهبرد نگاه به شرق

راهبرد نگاه به شرق در سیاست خارجی روسیه حول چند محور عمده شکل گرفت که از آن جمله می‌توان به گسترش روابط با چین، ایران و هند از یک سو و افزایش مناسبات با کشورهای خاورمیانه و آمریکای لاتین از سوی دیگر اشاره کرد. همچنین حضور در سازمان شانگهای و حفظ نفوذ در کشورهای آسیای مرکزی نیز از دیگر راهبردهای اساسی کرملین در نگاه به شرق محسوب می‌شد. در این میان روابط روسیه و چین از اهمیت فراوانی برخوردار بود. زیرا هر دو کشور از توان بالقوه‌ای در عرصه سیاست بین‌الملل برخوردار و ضمن عضویت در شورای امنیت سازمان ملل، در زمره کشورهای هسته‌ای نیز بودند.

به ‌طور کلی روابط روسیه و چین را پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و از میان رفتن تنش‌های ایدئولوژیکی بین پکن و مسکو، می‌توان در ذیل پیمان‌ شانگهای و اهداف اصلی این پیمان جستجو نمود. براین اساس مسئله امنیت در مناطق مرزی، وجود گرایش‌های تجزیه‌طلبانه، جلوگیری از نفوذ تدریجی نیروهای بیگانه در منطقه، مبارزه با حضور افراطیون مذهبی در آسیای مرکزی و مقابله با قاچاق مواد مخدر، کالا و تسلیحات از جمله علایق مشترک روسیه و چین برای حضور در سازمان همکاری شانگهای محسوب می‌شوند.

 ضمن آنکه اتخاذ سیاست یکجانبه‌گرایی از سوی دولتمردان کاخ سفید و لحاظ نکردن منافع دیگر کشورها در منطقه نیز روابط روسیه و چین را تحت‌الشعاع خود قرار داده است. از این رو نقطه مشترک در روابط روسیه و چین را می‌توان در مسائل امنیتی و حضور روزافزون آمریکا در منطقه آسیای مرکزی جستجو نمود. به نحوی که روسیه و چین، ضمن مخالفت با سیاست‌های یکجانبه‌گرایانه آمریکا، خواهان چند قطبی شدن جهان و اتخاذ سیاست‌های چند جانبه‌گرا نیز هستند.

در این راستا بود که مدودف بعد از انتخاب به ریاست جمهوری به چین سفر کرد. انتخاب چین به عنوان نخستین سفر خارجی مدودف، پیام‌های مهمی برای غرب در برداشت. به‌خصوص که در آن سفر، دو کشور به محکوم نمودن طرح سپر دفاع موشکی آمریکا پرداختند و آن را تضعیف کننده‌ تلاش‌های بین‌المللی برای خلع‌سلاح خواندند (شعیب،1387: 23).

مدودف در نگاه راهبردی خود به شرق، ضمن گسترش روابط با چین و مداخله مؤثر در پرونده هسته‌ای ایران، نگاهی ویژه نیز به خاورمیانه و به طور کلی جهان اسلام داشت. منطقه ای که در آن نوعی نارضایتی از آمریکا و بدبینی نسبت به غرب وجود داشت و روسیه می‌توانست به بهترین شکل از این احساسات بهره‌برداری نموده و با فروش تسلیحات نظامی به سوریه و به رسمیت شناختن گروه‌هایی نظیر حماس و حزب‌الله، که از سوی غرب به عنوان گروه‌های تروریستی شناخته شده‌ بودند، گام‌های مؤثری جهت تحکیم روابط با کشورهای خاورمیانه به‌خصوص کشورهای معارض با آمریکا بردارد.

روسیه برای پی‌گیری سیاست‌های خود در خاورمیانه علاوه بر آن که روابط نزدیکی که با کشورهایی همچون ایران، سوریه و مصر برقرار کرد، به عنوان عضو ناظر در سازمان کنفرانس اسلامی نیز حضور یافت و سعی می کرد نقش مؤثرتری در مناقشه اعراب و اسرائیل و روند صلح خاورمیانه ایفا نماید.‌

یکی دیگر از ابعاد راهبردی روسیه در نگاه به شرق را می‌توان در روابط مسکو با کشورهای آمریکای لاتین مشاهده نمود. بر این اساس توسعه همکاری‌های نظامی با ونزوئلا و نیز احتمال استقرار مجدد موشک‌ها و رهگیرهای روسی در کوبا می‌‌توانست از جایگاه مهمی در سیاست خارجی روسیه برخوردار باشد. همچنین با توجه به بحران سیاسی و اخراج سفرای آمریکا از بولیوی و ونزوئلا و حمایت برخی کشورهای منطقه آمریکای لاتین از جمله نیکاراگوا و هندوراس از این اقدام، روسیه توانست از فرصت استفاده کرده و به کشورهای فوق نزدیک گردد.‌

به طور کلی می‌توان گسترش همکاری با چین، توسعه سازمان شانگهای، مخالفت با تهاجم نظامی آمریکا به عراق، انتقاد از تلاش‌های آمریکا برای دموکراتیزه کردن خاورمیانه، ممانعت از شناسایی حماس و حزب‌الله به عنوان گروه‌های تروریستی، ایفای نقش در روند صلح خاورمیانه، همکاری با ایران در زمینه انرژی اتمی و فروش تسلیحات، پیشنهاد فروش رآکتور هسته‌ای به ترکیه، عربستان سعودی، اردن، امارات متحده عربی و ... تلاش برای برقراری ارتباط با دولت‌ها و جنبش‌های اسلامی، فروش تسلیحات نظامی به کشورهای خاورمیانه و آمریکای لاتین و عملی ساختن ایده تشکیل یک کارتل گازی شبیه اوپک را می توان از جمله روش‌های اتخاذ شده از سوی مسکو در راهبرد نگاه به شرق محسوب نمود.(کولایی، 1376، 135) همچنین روسیه در نگاه به شرق در پی تحکیم روابط با دولت ‌ها و گروه‌هایی بود که به نوعی با غرب و به ویژه با ایالات متحده آمریکا ضدیت داشتند. بگونه ایکه این امر را در راستای ایجاد یک بلوک ضدآمریکایی می‌توان تلقی نمود.

مدودف نیز همچون پوتین، رویکرد نسبتاً مستقلی را نسبت به مسئله هسته‌ای ایران در پیش گرفت و سعی می‌کرد در برنامه‌های هسته‌ای ایران به عنوان بازیگری قدرتمند و مقتدر میان ایران و غرب به ایفای نقش بپردازد. به نحوی که برنامه‌های هسته‌ای ایران و همکاری مسکو با تهران، می توانست از یک سو روابط کرملین و کاخ سفید را تحت ‌تأثیر قرار داده و از سوی دیگر مسکو را به بازیگری مهم میان ایران و غرب تبدیل کند. بر این اساس بود که  برنامه‌های هسته‌ای ایران و همکاری‌های اتمی مسکو با تهران، یکی از مهم ترین محورهای مناقشه میان روسیه و آمریکا را شکل می‌داد وفعالیت‌های هسته‌ای ایران و همکاری‌های اتمی تهران و مسکو،به مثابه ابزاری برای چانه زنی جهت اخذ امتیازات بیشتر از غرب و به خصوص آمریکا مبدل شده بود.

روس‌ها برای آنکه از یک سو به تهدیدهای آمریکا در خصوص گسترش ناتو به شرق و طرح‌هایی نظیر سپر دفاع موشکی پاسخ دهند و از سوی دیگر از عرصه تعاملات جهانی قدرت‌های بزرگ نیز خارج نشوند و با تاکید بر مسائلی نظیر برنامه‌های هسته‌ای ایران، سعی در امتیازگیری از غرب داشتند. بنابراین می‌توان روسیه را بازیگری میان ایران و غرب به خصوص آمریکا محسوب نمود که در مواضع اعلانی و اقدامات عملی خود، از یک سو رفع تهدیدهای امنیتی و از سوی دیگر کسب منافع بیشتر را دنبال می‌کرد.

با نگاهی تطبیقی به مطالب فوقضرورت دارد تا به وجوه افتراق و اشتراک در سیاست خارجی روسیه در دو دوره چهار ساله ریاست جمهوری پوتین و سپس دوره چهار ساله مدودف بپردازیم:

الف. وجوه اختلاف پوتین و مدودف درسیاست خارجی

از ابتدای حضور مدودف در کاخ کرملین، همه در صدد بودند تا نقاط اشتراک و افتراق وی با پوتین را در یابند. البته طرفداران حزب روسیه واحد اصرار داشتند تا در یک راستا سیاست خارجی هر دو را قلمداد نمایند. برای بررسی رویکرد آنان در اینجا به موارد اختلافاتشان اشاره می گردد.

پوتین سعی می کرد بر منافع کلان روسیه تمرکز کند، حال آنکه مدودف سعی می‌کرد هادی منافع میان مدت و کوتاه مدت مسکو در نظام بین الملل بوده و پازلهای درهم ریخته مسکو و اتحادیه اروپا را بار دیگر بازچینش نماید.

حضور همزمان مدودف و پوتین در راس معادلات سیاسی کاخ کرملین تردیدها و دغدغه‌های زیادی را در ذهن ایجاد می کرد. هرچند پوتین و مدودف را نمی‌توان به عنوان نماد دو نوع تفکر متفاوت دانست، اما مسلما خط مشی سیاسی مدودف و پوتین در برخی موارد با یکدیگر یکسان نبود. همچنین روسها می خواستند نمونه هایی از دمکراسی و تفاوت افکار و تفاوت خود با افکار کمونیستی و لنینیستی را نشان داده و بگویند عصر کمونیسم محوری به پایان رسیده و کسب منافع حرف اول و آخر را در کشورشان می‌زند (غفاری،1390: 9).

هرچند پوتین به عنوان نخست وزیر و مدودف به عنوان رئیس جمهور روسیه به ایفای نقش بین المللی خود می پرداختند، اما کماکان در خصوص این نقش آفرینی شک و شبهه‌های زیادی وجود داشت و اینکه علی‌رغم حضور مدودف در کاخ کرملین، روسیه هنوز دوران گذار از پوتین را تجربه نکرده بود و پوتین کماکان اصلی‌ترین شخصیت سیاسی این کشور محسوب می شد. بر این اساس پوتین خود به تدوین سیاست داخلی و خارجی روسیه می پرداخت و مدودف را به عنوان متغیری وابسته به خود تعریف می کرد. البته مدودف گوشه چشمی نیز به میزان محبوبیت اجتماعی خود در بین روسها داشت.

از سوی دیگر، مدودف ترجیح می داد اختلافات سلیقه ای خود و پوتین را به رسانه‌های روسی و حتی جلسات داخلی حزب روسیه واحد نکشاند. واقعیت امر این بود که هیچ سیاستمداری نمی تواند دخالت فرد حقیقی و حقوقی پایین تر از خود در امور کشور را تحمل کند. این قاعده در اینجا نیز صدق می کرد. بسیاری از طرفداران حزب روسیه واحد می دانستند که رابطه پوتین و مدودف از نوع رابطه پوتین با لاوروف یا سرگئی ایوانف است. یعنی رابطه ای مشخص و یکطرفه که در آن پوتین حرف اول و آخر را می زند. این در حالی‌ بود که احساس می شد مدودف علاقه‌ای ندارد که با لاوروف یا دیگران مقایسه شود.

پوتین و مدودف در بسیاری از زمینه ها، خصوصا نحوه برخورد با بحران گرجستان، تمایل اوکراین به ناتو، مسائل مربوط به شرکت گاز پروم، نحوه بازی با برگ برنده انرژی و... نقاط اشتراک زیادی با یکدیگر داشتند، اما در برخی مواقع نیز به نظر می رسید دو طرف به صورت بالقوه اختلافاتی با هم دارند که به سادگی نمی‌توان از کنار آنها گذشت. یکی از این اختلافات به آینده سیاسی آمریکا و روسیه مربوط می شد. تصور می‌شد در صورت حضور باراک اوباما یا جان مک‌کین در کاخ سفید و آغاز دور جدید هجمه‌های تبلیغاتی کاخ سفید علیه کاخ کرملین(که به دلیل افول قدرت نومحافظه کاران واشنگتن متوقف شده بود) اختلافات میان پوتین و مدودف پررنگ تر خواهد شد.

پوتین در زمان حضور خود در کاخ کرملین به عنوان رئیس جمهور، مناسبات سیاست خارجی روسیه را درهاله ای از ابهام تعریف نمود. از یک سو نسبت به تحرکات گرجستان واکنش نشان می داد و از سویی دیگر به راحتی در برابر زیاده خواهی های واشنگتن در شورای امنیت سازمان ملل متحد سرتعظیم فرود می آورد. پوتین علاقه زیادی نسبت به بازی با برگ برنده انرژی در اتحادیه اروپا داشت.

 پوتین تصور می کرد که برگ برنده انرژی می تواند تمایل اروپا را به سود مسکو تغییر دهد، در صورتی که تجربه این خوش باوری کاذب پوتین را رد می کرد و کلیت نگاه ملتهای اروپایی نسبت به پوتین تهدید محور بود. از سوی دیگر، ناسیونالیسم اروپایی به صورت بالقوه درمیان سران اتحادیه اروپا پررنگ تر شده بود. تداوم این روند انزوای بیشتر روسیه در اروپا را رقم می زد.

پوتین نسبت به مسائل بین المللی نگرشی کلان داشت. این نگرش کلان محور سبب شد که در بسیاری از ظرافت ها پوتین مانند سیاستمداری مبتدی رفتار کند. پوتین همواره دغدغه قطبیت کاخ کرملین را در سر می پروراند، اما راهکارهایی  که جهت دستیابی به این هدف در سر داشت زیاد کارآمد نبود.

روسیه بارها در شورای امنیت سازمان ملل متحد یا کمیته چهارجانبه صلح خاورمیانه (کوارتت)در مقابل زیاده خواهی های آمریکا تسلیم گردید و در قالب سکوت استراتژیک بار جدیدی از تهدیدات را به سوی خود سرازیر نمود زیرا نمی خواست در موضوعات کمتر حیاتی حساسیت غرب را نسبت به روسیه تحریک نموده و روابط روسیه با غرب را دچار تنش نماید. در خصوص بروز انقلابهای رنگین در حیاط خلوت روسیه نیز این کشور در حد یک قدرت ظاهر نشد و به ساکاشویلی و یوشچنکو اجازه داد تا به عواملی مزاحم برای حرکت روبه رشد مسکو تبدیل شوند.

در زمان حمله غرب به لیبی بود که جنبه‌هایی از تضاد سیاسی بین پوتین و مدودف به صورت رسمی آشکار شد. در اوائل سال 2011 شورای امنیت و با حمایت روسیه به صدور قطعنامه ای به حمایت از شورشیان مخالف سرهنگ قذافی متعهد دیرین روسیه در لیبی رای داد. علی رغم اصرار پوتین برای وتوی این قطعنامه، سرانجام به دستور مدودف، روسیه  از آن حمایت نمود. اظهار نظر پوتین در خصوص مخالفت وی با کاربرد نیروی نظامی علیه لیبی و در مقابل تأکید صریح مدودف بر منطقی بودن صدور قطعنامه به‌کارگیری زور علیه قذافی، نشانه‌ای مشهود از این اختلاف نظر تلقی ‌گردید.

مورد بعدی اختلاف در خصوص آینده مناسبات آمریکا و روسیه بود که مدودف به این مناسبات خوشبین و پوتین بدبین بود در حالیکه برای بسیاری از کارشناسان مسجل بود که مک کین و اوباما، هردو نسبت به روسیه دیدگاهی تهدید محور دارند. این نگاه تهدید محور سالها قبل از آن به اروپا نیز سرایت کرده بود.

یکی دیگر از عرصه های اختلاف میان پوتین و مدودف، نحوه ارتباط با جمهوری اسلامی ایران و جایگاه ایران در سیاست خارجی روسیه بود.

 «الکساندر فومنکو» معتقد بود بهترین جهت برای فعالیت سیاست خارجی روسیه امروز جهت شرقی است چرا که روسیه فقط در شرق دارای ابتکار ژئوپلتیک و آزادی مانور کافی است و فقط اینجا امکان ایجاد سیستم مختصات ژئوپلتیک جدید وجود دارد (فومنکو،1388: 105).

 اما مدودف با جهت گیری به سمت غرب و تلاش برای بهبود روابط با غرب ، آمریکا را به عنوان تنها ابرقدرت نظام قطبی متکثّر پذیرفته به دنبال تامین توازن منافع بود. برای او توازن قوا به اندازه توازن منافع اهمیت نداشت و اعتقاد او به همکاری در عرصه بین المللی با غرب بود بگونه ای که با غرب دچار تنش نشود. در واقع روسیه ثبات استراتژیک را به رقابت استراتژیک ترجیح می داد(جعفری و میرجلالی، 1389: 174).

با آمدن مدودف به کرملین در سال 2008 و تغییر محسوس دیدگاههای روسیه پس از روی کار آمدن دموکراتها در آمریکا و ملایم شدن روابط میان مسکو- واشنگتن، روابط بین مسکو و تهران وارد فاز دشوارتری شد، چرا که به موازات توافقهای  پشت پرده و همچنین فشار علنی غرب با کمک روسیه علیه ایران برای توقف برنامه های هسته ای شدت بیشتری گرفت. در همین راستا با ارائه طرح گام به گام لاوروف زمینه ای  برای بازنگری در مناسبات دوجانبه فراهم شد (بهشتی پور،1390 : 71-68).

در سال 2010، روسیه یک بار دیگر به تحریم ها علیه ایران رأی مثبت داد (Parker,2010:1). فاصله گرفتن مواضع دو کشور در این دوره اثر منفی خود را بر جهت گیری رفتار روسیه در همکاری نظامی خویش با ایران در دوره ریاست جمهوری مدودف بر جای گذاشت.

مدودف در22 سپتامبر 2010 با صدور فرمانی دستور اجرای قطعنامه شماره1929 شورای امنیت سازمان ملل متحد را صادر نمود که به موجب آن صدور تانک، خودرو زرهی، توپ های کالیبر بزرگ، هواپیماهای جنگی، بالگرد، ناوجنگی و سیستم های ضدهوایی اس 300 به ایران منع شد(نوری،1390: 175). لذا روابط ایران و روسیه که تا آخر دوره پوتین خوب و در حال رشد بود بناگاه در اثر همراهیهای روسیه با غرب دراعمال تحریمها علیه ایران و در دوره چهارساله مدودف روابط دچار آسیب‌های جدی شد.

در سال 2007 روابط اقتصادی روسیه و ایران تا 4 میلیارد دلار افزایش یافته بود در حالی که در سال 2009 این رقم کاهش پیدا کرد و نزدیک به 2 میلیارد دلار رسید.

ب. وجوه اشتراک پوتین و مدودف درسیاست خارجی

1-سیاست روسیه خارجی روسیه در دوران دو رئیس جمهور نسبت به غرب عمدتاً ترکیبی از مخالفت و مشارکت بوده و در این دورانها همیشه روسیه نسبت به غرب صرفا یک سیاست مقابله‌جویانه نداشته است. سیاست روسیه نسبت به غرب عمدتاً ترکیبی از مخالفت، مشارکت، رقابت و همکاری بود. گرچه وجه رقابت در سیاست خارجی پوتین نسبت به دوره مدودف پررنگ‌تر بوده و وجه همکاری و مشارکت در دوران مدودف نسبت به دوران پوتین تا اندازه ای بیشتر داشت.

2-جهت گیری سیاست خارجی روسیه در هشت سال دوره پوتین و چهار سال مدودف عموما بر توجه به غرب متمرکز بود. اصرار غرب بر اسقرار پایگاه موشکی و توسعه ناتو به سوی شرق، برای بار دوم در دوران مدودف، سیاستهای غربگرایانه روسیه را با شکست مواجه کرد و توجه‌ روسیه مجدداٌ به شرق و خاورمیانه بیش از گذشته شد. از دلایل این امر می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف) عملیات نظامی موفق ناتو در خاورمیانه

ب)فشار ناتو و به ویژه اتحادیه عرب و کشورهای غربی به سوریه تا نقش روسیه در مسائل خاورمیانه را کمرنگ‌تر کنند.چنانچه جهت‌گیری این فشارها به سمت عراق و احتمالا ایران سوق یابد می‌تواند برای روسیه بسیار هشدار دهنده شود.

د) همزمان روسیه نگران وقوع یک درگیری بین ارمنستان و آذربایجان بود که حتی احتمال ورود ناتو در این درگیری وجود دارد و این خودش می‌تواند مشکلاتی را در جبهه جنوبی برای روسیه ایجاد کند.

ه)تداوم و تسری بهار عربی در منطقه می تواند فضایی را ایجاد ‌کند که به وضعیت موجود و متوازن در روابط روسیه و کشورهای مسلمان آسیب‌ برساند.فضای جدید اسلام‌گرایی و نقش قطر، عربستان و ترکیه در تشویق اسلام‌گرایان شرایط را برای آسیب‌پذیری نقش روسیه در مسائل مربوط به مسلمانان در آسیای مرکزی، قفقاز و در حتی در بین 30 میلیون مسلمان ساکن در خود روسیه فراهم کرده است.

از نگاه روس‌ها هم‌پیمانی آمریکا و اسلامگرایان عربستانی، ترکیه‌ای و اخوانی و حتی طالبانی می‌تواند فضای عمومی خاورمیانه، مرزهای جنوبی روسیه در آسیای میانه و قفقاز را برای روسیه محدودتر و سخت تر کند.مجموعه حوادثی  که در منطقه رخ داده  است باعث شده که توجه روسیه به مرز‌های جنوبی و به ویژه خاورمیانه بیشتر شده و حتی بر نوع آرایش نظامی جدید نیز تأثیر بگذارد و جهت‌گیری جدیدی نسبت به این مسائل داشته باشد.

3- هر دو رئیس جمهور اولویت حفظ منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای در چارچوب NPT و در حین حال به رسمیت شناختن حق کشورها برای داشتن تکنولوژی هسته‌ای صلح‌آمیز را مورد تایید و تاکید قرار می دادند.

4- در دوران پوتین و مدودف، سیاست خارجی روسیه ضمن تاکید بر حفظ جایگاه شورای امنیت به عنوان محلی برای تصمیم‌گیری و ایجاد الزامات، بعضا در زمینه بحران هسته ای ایران با آمریکایی‌ها در بخش تصویب قطعنامه‌ها نیز همکاری می‌کرد.

5- سیاست خارجی روسیه در دوران هر دو رئیس جمهور با ایجاد فشار به وسیله قطعنامه‌ها علیه کشورهای دیگر و مداخله شورای امنیت در مسائل داخلی کشورها و اینکه شورای امنیت ابزاری شود در دست قدرت‌های بزرگ علیه استقلال ملی کشورها موافق نبود و هم اینک نیز نمی باشد. البته این سیاست نه تنها در مورد ایران بلکه در مورد کشورهای دیگر هم صدق می‌‌کند.

6- روسیه در دوران پوتین و مدودف به طور کلی در مورد کشورهایی که (غیر از آنهایی که دارای تکنولوژی هسته‌‌ای هستند) قصد ورود به بازار تکنولوژی هسته‌ای را داشتند، به خاطر یک سری منافع تجاری نگران بودند چرا که برای خود بازاری در جهان قائل بوده و طبیعتا دوست نداشتند کشورهای دیگر وارد این بازار شده و مسیر را برای دیگران باز کنند.

7- پوتین و مدودف هر دو یک خط قرمزی در بحث هسته‌ای داشتند و آن درصد غنی‌سازی اورانیوم است، اما طبیعتا نه به سختی و با اعمال فشار غربی‌ها، باید در نظر داشت که معمولا در بحث هسته‌ای موافقت و مخالفت روسیه با کشورهای غرب محدود به آن خط قرمز می‌شود. قبلا وزیر امور خارجه روسیه یک بار گفته بود که این خط قرمز برای ما غنی‌سازی تا سقف 20 درصد است.

8- با نگاهی بر اسناد راهبردی سیاست خارجی روسیه در سالهای 2000 و 2008 می‌توان عنوان داشت که هر دو رئیس جمهور در دوران‌های ریاست خود بر اینکه باید نقش روسیه در روند مسائل جهانی افزایش پیدا کند، تاکید داشتند .

9- هر دو معتقد بودند سیاست جهانی دچار تغییرات اساسی شده که بر روابط بین‌الملل تاثیر مستقیم داشته است. هر دو به شروع یک جنگ سرد درجهان اعتقادی نداشتند. از نگاه آنان روسیه رویارویی ایدئولوژیکی و میراث جنگ سرد کنار گذاشته شده است در حالیکه جنگ سرد دارای مولفه ایدئولوژیک بود که در یک طرف آن جهان کمونیسم و در طرف دیگر دنیای سرمایه داری قرار داشت.

10- هر دو معتقد بودند روند جهانی سازی با چالش های جدی روبرو شده است که غرب از قبول مسئولیت آن سرباز می زند.هر دو تلاش داشتند تا با  کنار گذاشتن مفهوم "دشمن"، از کلماتی همچون رقابت و همکاری در برابر غرب  بجای آن استفاده کنند.

11- هر دو به دفاع ازاصول حقوق بین الملل و ممانعت از برخوردهای یکجانبه گرایی اعتقادی وافر داشتند.

12- پوتین و مدودف هر دو بر شکل گیری نظم نوین جهانی و قصد روسیه برای تاثیرگذاری در روند شکل گیری آن تاکید می کردند.

13- هر دو بر دفاع ازمنافع ملی روسیه در برابرغرب با حفظ اصول بین المللی درروابط تاکید داشتند.

14- در سند دکترین سیاست خارجی روسیه در سال 2008 آن تغییرات اساسی که غرب انتظار داشت با به قدرت رسیدن رهبر جدید در روسیه صورت گیرد، محقق نشد و جهت گیری سیاست خارجی روسیه مانند دوران پوتین  به سمت رقابت بیشتر با غرب بود در حالیکه غربی‌ها امیدوار بودند به دلیل آنکه مدودف لیبرال تر و سابقه کا.گ .ب ندارد و جوان‌تر از پوتین است، تعامل بیشتر و بهتری با غرب برقرار کند.

15- هرچند در دورانهای پوتین و مدودف روسیه  بارها اعلام آمادگی کرد تا از انتقادات خود نسبت به غرب بکاهد و دیپلماسی نرم تری را درپیش گرفته و به سمت پیشنهاد های جدید برای گفتگو و همکاری های سازنده روی آورد. ولی در سند راهبردی سیاست خارجی سال 2008 روسیه تاکید گردیده که  مسکو حاضر به دادن امتیازهای یک جانبه به آمریکا نخواهد بود.

16- مدودف بامطرح کردن این شعارکه «سیاست خارجی فعالانه، مهمترین منبع ادامه پیشرفت روسیه است». کوشید تا مانند پوتین نشان دهد که سیاست خارجی در روسیه همچنان به عنوان برگ برنده ای در تامین منافع روسیه مطرح است.

17-در سند راهبردی سیاست خارجی روسیه در سال 2008 آمده بود روسیه به موازات افزایش فشار آمریکا که جلوه بیرونی آن در ماجرای استقرار سپر دفاع موشکی درشرق اروپا شاهد ان هستیم و نیز گسترش نفوذ ناتو به حوزه حیاط خلوت روسیه در جمهوری های شوروی، همه امکانات خود را بسیج کرده است تا مانع توسعه نفوذ امریکا در اروپا بشود.

به همین منظور مدودف در سند راهبردی سیاست خارجی روسیه در سال 2008  جهت گیری سیاست خارجی روسیه را به سمت حیاط خلوت آمریکا در آمریکای لاتین سوق داد که این نیز با سیاستهای پوتین هم راستا بود و تلاش می‌کرد تا نقش فعال تری را در معادلات خاورمیانه و آفریقا ایفا کند.

نتیجه گیری

در سال 2000 که ولادیمیر پوتین در قامت رئیس جمهور آغاز به کار کرد روسیه افسرده و زخم‌خورده از فروپاشی اتحاد جماهیر  شوروی  بود. زخم‌های دوران ریاست جمهوری بوریس یلتسین نه تنها التیام نیافتند بلکه شکست های متعدد روس ها در جنگ چچن بر التهاب آنها افزود. به همین دلیل بازسازی روحیه ملی برای حرکت به سوی توسعه و مبارزه با پیامدهای ناشی از فروپاشی در راس برنامه های پوتین قرار گرفت. او مجبور بود که بر فتوحات گذشته و موفقیت های به دست آمده   در  دوران  اتحاد  جماهیر  شوروی  تاکید  کند.

بعد از به قدرت رسیدن مدودف، تغییرات صورت گرفته در کرملین و جابجایی در مناصب کلیدی روسیه به نحوی بود که در وهله نخست نمی شد دگرگونی محسوسی را در عرصه های سیاسی این کشور انتظار داشت. به خصوص که از یک سو  مدودف تحت حمایت پوتین به قدرت دست یافته و از سویی دیگر مدودف خود را همگام و سازگار با سیاستهای رئیس جمهور پیشین نشان داده بود.

از این رو مدودف به محض پیروزی در انتخابات از نزدیکی به سیاستهای رئیس جمهور پیشین یعنی پوتین سخن به میان آورد و در یک تقسیم کار از تعیین مواضع اصلی داخلی و سیاست خارجی به عنوان مسئولیت رئیس جمهور و هدایت فعالیتهای اقتصادی توسط نخست وزیر یاد کرد.

 همچنین این نکته که یک رئیس جمهور بلافاصله پس از پایان دوره ریاست جمهوری خویش، صاحب مقام نخست وزیری شود، اتفاقی نادر در عالم سیاست بود و به همین سبب مدودف ضمن مطرح نمودن مسئله تقسیم قدرت با پوتین، بر ادامه خط مشی های پیشین روسیه نیز صحه می گذاشت، به نحوی که در نگاه نخست می شد پوتین را صحنه گردان اصلی سیاست روسیه و مدودف را تنها به عنوان دارنده منصب ریاست جمهوری تلقی نمود.

مدودف در زمینه سیاست خارجی در بین رقیبان خود شهرت به میانه روی داشت و  این خصلت او را به چهره ای مقبول برای رقیبان غرب نشین روسیه تبدیل کرده بود. اما واقعیت این بود که مدودف در سیاست خارجی بیش از سیاست داخلی تابع اندیشه های پوتین قرار داشت  مدودف به واسطه دیدگاه های اقتصادی حامی بخش خصوصی شناخته می شد.

تمایلات اقتصادی او موجب تقویت این باور شده بود وی مخالف رویکردهای تقابل جویانه در حوزه خارجی بود و در بین گفتمان های جاری روسیه یعنی آتلانتیک گرایان و ناسیونالیست ها، دیدگاه مدودف هم راستا با گروه اول در نظر گرفته می‌شد. اما در نهایت  با قاطعیت باید گفت که مدودف در کارزار دیپلماسی به ویژه در موضوعات راهبردی از جمله: سیاست انرژی، خلع سلاح، روابط راهبردی با آمریکا و موضوعات امنیتی بر سنت و راه ده ساله روسیه وفادار بود. فقدان تجربه کافی در چالش‌های بزرگ سیاست خارجی به ویژه موضوع های «سخت» امنیتی و راهبردی او را مجبور می کرد که همچنان متکی بر توان پوتین، در میادین رقابت جهانی گام بردارد.

حمایت پوتین از مدودف به عنوان یک مدیر اقتصادی، ناشی از تاکید او بر ضرورت تقویت قدرت «نرم» روسیه در عرصه بین‌الملل و به‌ویژه در حوزه اقتصادی بود. به نظر پوتین، کشوری مایل به ایفای نقش برتر در جهان معاصر است که  قادر به عملکرد مؤثر در سیستمی باشد که وجه غالب آن روابط و قدرت اقتصادی است. در این سیستم، قدرت اقتصادی موثرترین سازوکار ارتقای جایگاه روسیه در عرصه بین‌الملل و تحقق اهداف سیاست خارجی آن است.

در دوران پوتین وزن و اهمیت روسیه در جهان افزایش یافت. عقب نشینی غرب در برابر روسیه در زمینه مخالفت با عضویت گرجستان و اوکراین در ناتو در مقطعی که اساسا به دلیل تهدیدهای روسیه صورت گرفت و نیز افزایش تردید ها در باره استقرار سپر دفاع موشکی امریکا در اروپای شرقی در کنار افزایش قابل توجه قدرت نظامی روسیه و از سر گیری پرواز بمب افکن های استراتژیک این کشور همگی نشانگر احیاء قدرت روسیه در سطح بین المللی بود.

به طور خلاصه باید اذعان نمود که خط مشی مدودف نیز با سیاست های پوتین به دلایل زیر همگام و هم راستا بود:

1. وجود شناخت کامل پوتین از مدودف به سبب  دوستی دیرینه و همکاری‌های نزدیک سیاسی بین آنها باعث شده بود تا پوتین بیش از حد به مدودف اعتماد کند. قطعاٌ مدودف هم در این مورد توانسته بود به خوبی اعتماد پوتین را نسبت به خود جلب نماید.

2. نفوذپذیری مدودف از پوتین در فرایند تصمیم‌سازی‌‌های خارجی که این امکان با توجه به احتمال حضور مستقیم پوتین در روند سیاستگذاری ها(با عنایت به موافقت رسمی وی با پیشنهاد مدودف مبنی بر پذیرش پست نخست‌وزیری دولت آینده) و سابقه اعتماد، دوستی و تعامل مثبت پوتین و مدودف به طور جدی قابل بررسی است.

3. عدم تخصص مدودف و نزدیکان او در طیف لیبرال به پیچیدگی‌های حوزه سیاست خارجی به‌ویژه موضوعات «سخت» (امنیتی و راهبردی) او را مجبور کرد به واسطه ماهیت و ویژگی‌های خاص سیاست خارجی روسیه که درگیری در موضوعات «سخت» را برای این کشور الزامی می‌کند، از تخصص و تجربه پوتین کمک بگیرد.

4. مدودف هرگونه پیشرفت خود در کرملین را مدیون پوتین می داند زیرا پوتین بود که وی را با خود از سنت پطرزبورگ به کرملین آورد و به مقام بالای سیاسی ارتقاء داد.

5. علیرغم ریاست جمهوری مدودف اهرمهای قدرت به میزان بسیار زیادی در دستان پوتین متمرکز شده بود . مدودف در دوران ریاست جمهوری درک کرده بود تمامی اهرمهای قدرت در اختیار پوتین است. بنابراین هرگونه عمل خودسرانه می تواند به نابودی و حذف کامل وی از صحنه سیاست بیانجامد . بنابراین عقل سلیم به وی حکم می کرده که اقدامی بر خلاف نظر یا مشورت پوتین انجام ندهد. در چنین صورتی این امید وجود داشت که بعد از دو دوره ریاست جمهوری پوتین یعنی بعد از 12 سال ریاست جمهوری، بسان یلتسین که قدرت را به پوتین واگذار نمود، پوتین نیز در زمان بازنشستگی قدرت را به مدودف واگذار نماید .

6. با توجه به اینکه پوتین و مدودف هر دو سیاست خارجی روسیه را با هماهنگی و بنابر دکترین های سیاست خارجی روسیه که در سالهای 2000 و 2008 تدوین شده بود اجرا و تعقیب نمودند، بنابراین پذیرش وجود اختلاف نظر و استقلال رای مدودف از پوتین درست نبوده و اتخاذ هرگونه تصمیمی در سیاست خارجی روسیه قطعاٌ با موافقت قبلی پوتین بوده است.

7. با توجه به چهره ای که پوتین و مدودف از خود در برابر جهان غرب نشان داده بودند به نوعی می خواستند از طریق این چهره سیاست های خارجی خود را به پیش ببرند. یعنی به بیان ساده تر اینکه مدودف لیبرال و غربگرا، مخالف سیاستهای پوتین بوده و خواهان همکاری با غرب است و چنانچه سیاست خارجی اتخاذ شده او در همکاری با غرب شکست بخورد باید منتظر روی کار آمدن پوتین و سیاستهای مقابله جویانه وی با غرب بود. امری که قبلاٌ نیز در دوره بعد از فروپاشی تجربه شده و با شکست سیاستهای غرب گرایانه کوزیروف نهایتاٌ به روی کار آمدن پریماکف و پوتین و اتخاذ سیاستهای مقابله با غرب انجامید.

مراجع

منابع:

زادوخین، آ.گ (1388)، سیاست خارجی روسیه، خودآگاهی و منافع ملی، ترجمه مهدی سنایی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر.

لاروئل، مارلن(1388)، اوراسیاگرایی روسی (ایدئولوژی امپراتوری )، ترجمه جعفر سیدزاده، و محمدحسین دهقانیان، تهران، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر.

نوری، علیرضا (1389)، سیاست خارجی روسیه در دوره پوتین  اصول و روندها، تهران، دانشگاه جامع امام حسین.

نوری، علیرضا (1391)، فرهنگ سیاسی، دموکراسی حاکمیتی و اپوزیسیون بی‌تجربه در روسیه، تهران، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر

ابوالحسن شیرازی، حبیب اله(تابستان 1387)، "گرجستان از انقلاب رز تا جنگ با روسیه"، فصلنامه مطالعات اوراسیای مرکزی، سال اول،  شماره دوم.

امیراحمدیان، بهرام (17 اردیبهشت 1390)، "روسیه و خاورمیانه" ، همشهری دیپلماتیک، شماره 47. 

بهشتی پور، حسن (1390)، "همکاری دوجانبه جمهوری اسلامی ایران و روسیه در قفقاز جنوبی؛ نگاهی به فرصتها و تهدیدها"، فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز، ش 74.

دانش نیا، فرهاد(زمستان 1391)، "کاربرد نظریه بازیه‌ها و نهادگرایی نولیبرال در تحلیل رفتار بازیگران اصلی اپک گازی"، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال هشتم، شماره 1.

دانش‌نیا، فرهاد و زارعی هدک، معصومه(پاییز 1391)، "رویکرد روسیه در قبال گسترش اتحادیه اروپایی به شرق"، مجله دانش سیاسی و بین الملل، سال اول، شماره سوم.

دهشیار، حسین(1390)، "روسیه پوتین: تعارض با آمریکا"، سایت مرکز پژوهش‌های علمی و  مطالعات استراتژیک  خاورمیانه.

شعیب، بهمن(1392)، "شرق و غرب در سیاست خارجی روسیه"‌، سایت روزنامه اطلاعات.

شعیب بهمن(1387)، "سیاست خارجی روسیه: نگاه به شرق -‌ حرکت به غرب"، موسسه مطالعاتی ایراس.

عطایی، فرهاد و شجاعی، محمدکاظم(1389)، "جایگاه روسیه در نظام بین‌الملل"، دو فصلنامه ایراس، سال پنجم، شماره 6.

فیروزآبادی، محمدعلی(24 مهر 1390)، "مدودف؛ همدست پوتین"، ترجمه از روزنامه اشپیگل، منتشره در روزنامه شرق، سال نهم، شماره 1369.

کاهه، ابوالفضل(1386)، "بازی جدید روس ها با نظام جهانی امریکا"، سایت باشگاه اندیشه.

 گلشن پژوه، محمودرضا(1387)، "روسیه و امریکا ، بازگشت جنگ سرد؟، کتابخانه دیجیتالی دید.  

کولایی، الهه و نوری، علیرضا(تابستان 1389)، "عمل‌گرایی پوتین؛ تحول رویکردی در سیاست خارجی روسیه"، فصلنامه سیاست دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، شماره 40(2).

کولایی، الهه(تابستان 1376)، "تحول در سیاست خاورمیانه ای روسیه"، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال ششم، دوره سوم، شماره 18.

عسکری غلامرضا (15 دی 1390)، "روس‌ها و پوتینیسم"، روزنامه اطلاعات، شماره 25265.

عسکری غلامرضا (15 دی 1390)، "روس‌ها و پوتینیسم"، روزنامه اطلاعات، شماره 25265.

نوری، علیرضا (دی 1386)، "پیش‌بینی سیاست خارجی روسیه در دوره مدودف: استمرار عمل‌گرایی"، همشهری دیپلماتیک، شماره 2(21)، صص 56-54.

واعظی، مهدی(مهر 1386)، "نمایش قدرت؛ تحلیل رفتار روسیه در قبال اقدامات ایالات متحده آمریکا: دلایل و فرضیه‌ها"، همشهری دیپلماتیک، شماره 18.

Parker, John (March 2010), “Russia and Iranian Nuclear Program, Replay or Breakthrough”, Institute for National Strategic Studies, No. 9.

Rivlin, Paul (November 2005), “The Russian Economy and Arms Exports to Middle East”, The Jaffee Centre for Strategic Studies (JCSS), Memorandum, No. 799.

Trenin, Dmitri (Spring 2007), “Russia Redefines Itself and Its Relation with West”, Washington Quarterly.

Cohen, Ariel (March 2007),“Russia's New Middle Eastern Policy: Back to Bismark?”, Yerusalem Centre for Public Affairs, Vol. 6, No. 25, available at: http// www.jcpa.org

Friedman, George (February 2006), “The Middle East and Russia’s New Game”, available at: http// www.stratfor.com.

Monaghan, Andrew(July 2012), “The End of the Putin Era”, Press Conference in London online, available at: http//www.carnegieendowment.org

نویسنده:

حبیب اله ابوالحسن شیرازی: دانشیار روابط بین الملل دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی

فصلنامه مطالعات روابط بین الملل شماره 33

انتهای متن/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول