اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

یادداشت  /  دین پژوهی

بررسی زبان‌شناختی تشابه‌ها و تفاوت‌های صرفی و نحوی و لغوی گفت‌وگوهای پیامبران در سورۀ اعراف - بخش دوم و پایانی

تفاوت در آیات گفت‌وگوهای پیامبران

در این مقاله تلاش شده است تا به بررسی زبان‌شناختی تفاوت‌ها و تشابه‌های صرفی و نحوی و لغوی آیات گفت‌وگو در سورۀ اعراف بپردازد.

تفاوت در آیات گفت‌وگوهای پیامبران

 

4. گفت‌و‌گوی لوط(ع) و قومش

وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَه مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ * إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَه مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ * وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ)(اعراف: 80-82).

لوط(ع) ازجمله پیامبرانی است که خداوند او را برای هدفی مشخص برای اصلاح جامعۀ خود فرستاده است. هدف لوط(ع) چیزی جز اصلاح مردم از عمل زشت لواط نبود. لوط(ع) قصد اصلاح قوم خود را داشت و هرگز در پی آن نبود تا با به‌کارگیری کلمات متشنج‌کننده از هدف اصلی خود که همان اصلاح مردم است، فاصله گیرد؛ بلکه با بهره‌بردن از کلماتی همچون (الفاحشه، ما سَبَقَکُم، مسرفون)، قصد هشداردادن به آنها را داشت تا از عمل زشتشان فاصله گیرند؛ ولی آن مردم ناسپاس از دعوت پیامبر خود سرباز زدند و راه خود رفتند و درنتیجه دچار عذاب الهی شدند.

ازجمله ویژگی‌های این گفت‌وگو این است که لوط(ع) در آیۀ نخست، سخن خود را با ابهام می‌آورد؛ ولی در آیات بعد، عمل زشت آنها را به‌وضوح برایشان بیان می‌کند. این طرز بیان، فکر طرف را به‌تدریج آماده مى کند تا به اهمیت عمل خلاف خویش واقف شود. این آیات در سوره‌های دیگر چنین آمده است:

سورۀ نمل:وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَه وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ * أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَه مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ * فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ(نمل: 54-56)

عنکبوت:وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَه ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ * أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ(عنکبوت: 28-29)

در آیۀ 81 سورۀ اعراف عبارت (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ= آرى، شما گروهى تجاوزکارید) گفته شده است؛ ولی در 55 نمل عبارت (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ= آرى، شما گروهى نادانید) گفته شده است. در تفاوت این دو باید گفت «کلُّ إسرافٍ جهلٌ و کلُّ جهلٍ إسرافٌ» (کرمانی، 1983، ص 124) و درحقیقت انسان اسرافکار نسبت به اسراف خود جاهل است و انسان جاهل نیز در افعال و کارهای خود اسراف و زیاده‌روی می‌کند؛ زیرا اسراف درحقیقت تجاوز از حد واجب به سمت فساد است. بنابراین (قوم مسرفون) همان معنای (قوم تجهلون) را می‌دهد که در سوره‌ای آیه‌ای را گفته و در سوره‌ای دیگر آیه‌ای دیگر را بیان کرده است.

تفاوت گفتار پیامبران به‌ دلیل اختلاف موقعیت‌ها و شرایط متفاوت آن است و چنین نیست که دعوت پیامبران مخصوص یک گروه و یک موقعیت بوده باشد؛ بلکه پیامبر، گروه‌ها و طوائف مختلفی از قومش را در اوقات مختلف و سرزمین‌های متعدد به یکتاپرستی دعوت می‌کند؛بنابراین متناسب با هر گروه، جملات و عباراتی را بیان می‌کند. از طرف دیگر، در سورۀ اعراف، آیات قبل و بعد از آیۀ 81 بیشتر به اسم ختم شده است؛ مانند (کافرون، المرسلین، جاثمین، الناصحین، العالَمین، الغابرین، المجرمین، مؤمنین...)؛ ولی در سورۀ نمل، آیات قبل و بعد از آیۀ 55 به فعل ختم شده است؛ مانند (یعلمون،یتّقون، تبصرون، تجهلون، یتطهّرون،یشرکون،یعدلون ...)؛ بنابراین برای رعایت این فواصل نیز در سوره‌ای اسم و در سوره‌ای دیگر، فعل آمده است.

در آیۀ 82 اعراف، حرف (واو) به‌کار برده شده است (وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ= و پاسخ قوم او جز این نبود که)، ولی در آیۀ 56 نمل و 29 عنکبوت، حرف (فاء) به‌کار برده شده است (فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ= پس پاسخ قوم او جز این نبود که). در تفاوت این دو نیز باید گفت که حرف (فاء) برای ترتیب و تعقیب است و تعقیب برای افعال بکار می‌رود به همین خاطر قبل از (فاء) در سورۀ نمل از فعل (تجهلون) و در سورۀ عنکبوت از (تأتون) استفاده شده است؛ ولی در سورۀ اعراف، منظور تعقیب نبوده است؛ درنتیجه از حرف (واو) استفاده شده که برای مطلق جمع است (آلوسی، 1415ق، 4/408).

برخی دیگر معتقدند که (فاء) تنها برای تعقیب در خبر است، نه چیز دیگر؛ در این صورت با (واو) یکسان است؛ ولی در سورۀ نمل از (فاء) استفاده شده است؛ زیرا در بافت و سیاق آیات قبل نیز از (فاء) استفاده شده استفَإِذا هُمْ فَرِیقانِ یَخْتَصِمُونَ(نمل: 45). درحقیقت در تفاوت میان آن دو می‌توان گفت برای نوع‌آوری و تنوع از این دو استفاده شده است (ابن عاشور، بی‌تا، 19/281).

در آیۀ 82 سورۀ اعراف گفته شده است: (قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ)؛ ولی در آیۀ 56 سورۀ نمل آمده است: (قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ).

در تفاوت اینکه در سورۀ اعراف، از ضمیر استفاده شده است (أخرجوهم= آنها را خارج کنید)؛ ولی در سورۀ نمل، از اسم ظاهر استفاده شده است (أخرجوا آلَ لُوط= آل لوط را خارج کنید). دو دلیل دارد: یکی آنکه در سورۀ اعراف به‌صورت کنایه از آنان نام برده شده و در سورۀ نمل آن را توضیح و تفسیر داده است یا به گفتۀ خطیب اسکافی «سورۀ اعراف بعد از سورۀ نمل نازل شده است؛ به همین دلیل در سورۀ نمل اسم ظاهر آمده و در سورۀ اعراف به‌صورت ضمیر از آنان نام برده شده است» (خطیب اسکافی، 2001م، ص 536) یا برای تنوع و نوع‌آوری و یکنواخت‌نبودن چنین بیان شده است.

5. گفت‌و‌گوی شعیب(ع) و اهل مدین

شعیب(ع) اهل مدین را مخاطب قرار می‌دهد:وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّـهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَه مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ(اعراف: 85).

گفت‌وگو با نصیحت و ارشاد شروع می‌شود و در پایان وقتی که نصیحت کارساز نبود، خداوند عذاب خود را بر قوم شعیب نازل کرد. سؤال مطرح‌شده در اینجا این است که چرا (کیل) به‌صورت مکیال (همانند میزان) نیامده است. در جواب باید گفت که  «منظور از «کیل»، آلت کیل یعنى «پیمانه» است یا چیزى است که با پیمانه وزن مى شود یا اینکه منظور از میزان، «وزن المیزان» است، یعنى أوفوا الکیل و وزن المیزان یا اینکه میزان به معناى مصدر (وزن) است؛ همان گونه که میعاد و میلاد به معناى مصدر هستند» (زمخشری، 1407ق، 2/ 127؛ طبرسی، 1377ش، 1/ 451).

اشراف قوم شعیب(ع) به او گفتند: (قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یَا شُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ کُنَّا کَارِهِینَ(اعراف: 88). با وجود آنکه حضرت شعیب(ع) با زبان نصیحت با آنها صحبت کرد، اشراف قومش از روی تکبر، شعیب(ع) و طرفدارانش را تهدید به اخراج از وطنشان کردند. جواب افراد، جملۀ (أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا) به معنی: یا به دین ما برگردی، است.

در این سخن اشکالی هست و آن این است که شعیب(ع) هرگز بر دین آنها نبوده است که بخواهد الآن به آن برگردد. پس مقصود از (أو لتعودن فی ملتنا) چیست. در پاسخ می‌توان گفت: پیروان شعیب(ع) قبل از ایمان‌آوردن به او بر دین همان کافران بودند. پس در اینجا شعیب(ع) و پیروانش را با هم خطاب قرار دادند و او نیز در این خطاب داخل شده است؛ هرچند که هرگز در آیین آنها نبوده باشد یا می‌توان گفت: «(عود) در اینجا به معنی (صیرورت) یا شدن است و مقصود آنها بازگشت نباشد؛ بلکه این باشد که اگر داخل دین ما شوید، شما را رها مى کنیم «ای لتصیرن الى ملتنا فوقع العود بمعنى الابتداء. تقول العرب: قد عاد إلیَّ من فلان مکروه یریدون قد صار إلیَّ منه المکروه ابتداء»» (طبرسی، 1360، 9/178؛ قرطبی، 1364ش، 7/250).

6. گفت‌و‌گوی میان موسی(ع) و فرعون

بعد از اینکه موسی(ع) معجزۀ عصا و ید بیضاء را آورد، فرعون براساس خوی استکباری خود از پذیرش سخن حق خودداری کرد و به قومش گفت:قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ * یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ فَما ذا تَأْمُرُونَ * قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ(اعراف: 109-111). با جست‌وجو در سوره‌های قرآن درمی‌یابیم که این آیات با آیات سورۀ‌ شعراء مثل هم هستندقالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ * یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ * قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ(شعراء: 34-36)

در چند مورد با یکدیگر تفاوت دارند. ازجمله اینکه در سورۀ اعراف فعل (أرسل= بفرست)، و در سورۀ شعراء فعل (ابعث= بفرست) آمده استقَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِی الْمَدَائِنِ حَاشِرِینَ(شعراء، 36). حال این سؤال مطرح می‌شود که علت تفاوت فعل در این دو آیه چیست. پاسخ این است که: «(ارسل) در باب ارسال، اخص از (بعث) است؛ زیرا (ارسل) درمورد چیزی گفته می‌شود که معنای انتقال در آن حقیقتاًیا مجازاً ممکن باشد؛ اما (بعث) معنای عام‌تر و وسیع‌تر دارد؛ زیرا هم معنای، ارسال و هم معنای احیاء را می‌دهد و برانگیخته‌شدن روز قیامت از آن جمله است؛ بنابراین وقتی ارسال، اخص باشد، براساس ترتیبی که قرآن نازل شده است ابتدا سخن از ارسال شده است و در مرحلۀ دوم از باب تنویع و تنوع در عبارت از بعث سخن گفته است» (ابن‌زبیر غرناطی، بی‌تا، ص 216).

همچنین فعل (أرسلَ و بَعَثَ)، هر دو به معنی ارسال‌کردن و فرستادن است و در جاییکدیگر به‌کار می‌روند؛ مانند (بَعَثَ الرسولَ أو أرسَلَه). با این تفاوت که در (بَعَثَ) ترتیبی وجود ندارد؛ ولی (أرسَلَ) متضمن معنای رعایت ترتیب است و آن حکمی از بالا به پایین است (خطیب اسکافی، 2001م، ص 654).

در گفت‌وگوی میان سران قوم فرعون و شخص فرعون چنین آمده است. در سورۀ اعراف فرعون به دلیل روحیۀ خودبزرگ‌بینی به‌طور مستقیم با مردم سخن نگفت؛ بلکه (الملأ= سران قوم) واسطۀ میان او و مردم شدند؛ به همین دلیل گفت: (قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ) (اعراف: 109) و سران قوم از طرف مردم در مشورت خود به فرعون برای تعظیم و تفخیم از فعل (ارسل) بهره بردند و گفتندقالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ(اعراف: 111) زیرا همان‌طور که پیش از این نیز بیان شد ارسال در اصل اجرای چیزی از بالا به پایین است و درحقیقت براساس مقتضی حال و رعایت ترتیب منزلت و مقام فرعون چنین آمده است؛ ولی در سورۀ شعراء این حجاب و واسطه برداشته شده است و فرعون خود به‌طور مستقیم با سران قوم سخن گفت؛ گویی که یک حالت تساوی میان آنان متصور شده بودقالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ(شعراء: 34) و سران قوم نیزیک حالت تساوی میان آنان و فرعون به وجود آمد و از فعل (ابعث) استفاده کردندقالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ(شعرا: 36)؛ زیرا در فعل (ابعث) بوی برتری از بالا به پایین احساس نمی‌شود.

درمورد اینکه چرا فعل (أرسل) با حرف (فی) متعدی شده است و نه با (إلی)، صاحب التحریر و التنویر می‌گوید: «فعل (أرسل) با حرف (فی) متعدیشده است؛ زیرا مقصود از متعدی‌کردن (أرسل) این نیست که به سوی چه کسی (المرسل إلیهم) ارسال کن؛ بلکه مقصود از فعل در اینجا به‌طور مشخص (المرسلون = حاشرین) است و درحقیقت (حاشرین) مفعول اول است و معنی چنین است: وأرسل حاشرین فی المدائن یأتوک بالسّحره» (ابن‌عاشور، بی‌تا، 8/230).

در سورۀ اعراف، (قالَ الْمَلَأُ= سران قوم گفتند) گفته شده است؛ ولی در سورۀ شعراء (قالَ لِلْمَلَإِ= به سران قوم گفتند) گفته شده است؛ یعنی در یکی فاعل (الملأ) است و در دیگری ضمیر مستتر هو است که به فرعون برمی‌گردد؛ درحالی‌که گفت‌وگو یکی است. در پاسخ باید گفت هر کدام از این دو آیه در سیاق و بافت مخصوص خود ذکر شده است و برای اینکه سیاق رعایت شود، در آن تغییر ایجاد شده است.

 در آیات 18 و پس از آن در سورۀ شعراء فرعون، موسی(ع) را مخاطب قرار می‌دهدقالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ(شعراء: 18) ...؛ ولی در سورۀ اعراف چنین آیاتی نیست. بنابراین در آیۀقالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ(شعراء: 34) فاعل برای اینکه با ما قبل خود هماهنگ باشد به فرعون نسبت داده شده است.

در ادامه، ساحران به موسی(ع) گفتند:قالُوا یا مُوسى  إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ(اعراف: 115)؛ ولی عبارت در سورۀ طه چنین آمده است:قالُوا یا مُوسى  إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَی(طه: 65). با دقت در آیه درمی‌یابیم که ابتدای هر دو آیهیکسان، ولی انتهای آنها متفاوت است.

در سورۀ اعراف، (الْمُلْقِینَ= افکندگان) و در سورۀ طه، (أَلْقَی= انداخت) بیان شده است. آنچه با دقت در این دو آیه به دست می‌آید، این است که آخر آیات قبل و بعد از این آیه در سورۀ اعراف به‌صورت جمع آمده‌اند (الغالبین)؛ (المقرّبین)؛ (الْمُلْقِینَ)؛ (یأفکون)؛ (یعلمون)؛ (صاغرین)؛ (ساجدین)...؛ ولی در سورۀ طه آخر آیات قبل و بعد از این آیه به الف مقصوره (ی) ختم شده است؛ مانند: (افتری)؛ (النّجوی)؛ (الـمُثلی)؛ (استعلی)؛ (أَلْقَی)؛ (تسعی). این تفاوت برای رعایت موسیقی و تأثیر روانی آن در آیات و به دنبال آن، ایجاد حسن هماهنگی در کلام بلیغ است؛ به‌طوری‌که اگر عبارت را طوری تغییر می‌داد که جنبۀ موسیقی در آن رعایت نشده باشد، شیرینی و زیبایی آیه از بین می‌رود. علم بلاغت نیز به این موضوع، یعنی تأثیر موسیقی در حلاوت متن اشاره کرده‌اند (عتیق، 1985م، ص 156). در ادامۀ این سوره می‌آید:قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ *رَبِّ مُوسى  وَ هارُونَ(اعراف: 121و 122)قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی(طه: 70).

در این آیات دو تفاوت وجود دارد: یکی اینکه در سورۀ اعراف عبارت (رَبِّ الْعالَمِینَ= پروردگار جهانیان) آمده است که در سورۀ طه نیست و دیگری در انتهای آیات که جابه‌جایی میان کلمات (موسی) و (هارون) شده است. در جواب نخست باید گفت که چون در آیه 104 سورۀ اعراف موسی(ع) وقتی خود را به فرعون معرفی می‌کند، می‌فرماید:وَقَالَ مُوسَى یَا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ، ساحران نیز وقتی معجزۀ موسی (ع) را می‌بینند، در پاسخ به او از عبارت (رَبِّ الْعَالَمِینَ) بهره می‌گیرند؛ ولی در سورۀ طه چنین عبارتی نیست؛ به همین دلیل، عبارت (رَبِّ الْعالَمِینَ) حذف شده است. درمورد جابه‌جایی در آخر آیه نیز مانند مثال گذشته، با توجه به قبل و بعد از آیات و برای رعایت موسیقی در کلام چنین تغییری ایجاد شده است یا اینکه «این تقدیم و تأخیرها برای این است که خداوند داستان‌هاییکسانی را با الفاظ متفاوت در قرآن بیان کرده است تا بر ناتواتی انسان در آوردن چنین عباراتی تأکید کند» (باقلانی، 1993م، ص 21).

بعد از اینکه ساحران در برابر معجزۀ موسی(ع) شکست خوردند، به پروردگار جهانیان ایمان آوردند. در این هنگام، فرعون خشمگینانه به آنها گفت:قَالَ فِرْعَوْنُ ءَامَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ ... * لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلَافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ * قَالُوا إِنَّا إِلى  رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ(اعراف: 123-125). بعد از اینکه فرعون مشاهده کرد تطمیع ساحران فایده‌ای ندارد، با زبان تهدید با ساحران سخن گفت و این نشان می‌دهد که افرادی گمراه هستند؛ ولی زمینۀ پذیرش حق در آنها وجود دارد. با اثبات حق برای آنان ایمان می‌آورند که در اینجا ساحران از این قبیل افراد هستند.

این آیات در سوره‌های دیگر چنین آمده است:قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُم ... لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلَافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ * قَالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلى  رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ(شعراء: 49-50)؛قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُم ….فَلَأُقَطِّعَنَّأَیْدِیَکُمْوَأَرْجُلَکُمْمِنْخِلَافٍوَلَأُصَلِّبَنَّکُمْفِیجُذُوعِالنَّخْلِ(طه: 71). تفاوت‌هایی در این آیات مشاهده می‌شود: نخست اینکه در یک‌جا اسم فرعون به‌صورت اسم ظاهر آمده و در جایی دیگر به شکل ضمیر مستتر آمده است:قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُم(اعراف: 123)؛قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُم) (طه: 71؛ شعراء، ص 49).

در سورۀ اعراف، (فرعون) فاعل (قال) ذکر شده و در سوره‌های طه و شعراء ذکر نشده است؛ علت اظهار و اضمار فاعل این است که باید به سیاق آیات و سوره‌ها دقت شود.

به آن دلیل، (فرعون) در آیۀ 123 سورۀ اعراف ذکر شده است که در حدود ده آیه میان این ذکر فاعل و اضمار آن در آیات قبل فاصله افتاده استقالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ(اعراف: 114)؛ بنابراین چون فاصله میان آن دو زیاد بود، در آیه 123 اعراف، واژۀ (فرعون) ذکر شد؛ ولی در سورۀ طه این فاصله به هفت آیه می‌رسد؛ زیرا آخرین آیه که به‌صورت ضمیر به فرعون اشاره شده آیۀفَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا ...(طه: 64) است و فعل (أجمعوا)، فرعون و تمام قومش را شامل می‌شود و در سورۀ شعراء این فاصله به هشت آیه می‌رسد؛ زیرا آخرین اشاره به فرعون در آیۀقالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ(شعراء: 42) است؛ بنابراین این فاصله در سورۀ اعراف از سوره‌های طه و شعراء بیشتر است و در سورۀ اعراف فاعل به‌صورت اسم ظاهر آمده و در دیگر سوره‌ها به‌صورت ضمیر آمده است؛ همچنین از دیگر عوامل اظهار فرعون در سورۀ اعراف و اضمار آن در سوره‌های طه و شعراء این است که در سوره‌های طه و شعراء در آیات قبل از آیۀ مورد بحث به‌طور متناوب، اسم فرعون اظهار و اضمار شده است؛ ولی در سورۀ اعراف چنین اظهار و اضماری نیست (ابن‌زبیر غرناطی: بی‌تا، صص 219-220).

برخی دیگر معتقدند چون سورۀ اعراف قبل از سوره‌های طه و شعراء قرار دارد، فاعل در سورۀ اعراف ‌صورت اسم ظاهر آمده و در سوره‌های دیگر به صورت ضمیر آمده است (کرمانی، 1983م، ص 91).

اما تفاوت میان حرف جر در (به) و (له) به مرجع ضمیر (ـه) و معنای (آمنتم) برمی‌گردد. در این خصوص چند دیدگاه میان مفسران وجود دارد: 1- «ضمیر (ـه) در سورۀ اعراف به (ربّ العالمین) یا (موسی) برمی‌گردد (ابن عاشور، بی‌تا، 8/239؛ ابن‌عجیبه، 1419ق، 2/248؛ اندلسی، 1420ق، 5/140؛ بیضاوی، 1418ق، 3/29؛ ابن‌جماعه، 1990م، 183)؛ 2- ضمیر (ـه) در سوره‌های طه و شعراء به موسی برمی‌گردد (ابن‌عجیبه، 1419ق، 3/402؛ بیضاوی، 1418ق، 4/33؛ قمی مشهدی، 1368، 8/329؛ ابن‌جماعه، 1990م، ص 183)؛

 3-در هر سه سوره، ضمیر (ـه) در (آمنتم به و آمنتم له) به موسی برمی‌گردد و (آمن به) و (آمن له) از نظر معنایی یکسان است (طوسی، بی‌تا، 4/509؛ شوکانی، 1414ق، 3/444)؛ اما آنچه این تفاوت را در سورۀ اعراف و سوره‌های طه و شعراء روشن می‌کند این است که (آمن بـ) برای ایمان‌آوردن به خدا است و (آمن لـ) برای غیرخدا است؛ مانندفَما آمَنَ لِمُوسى  (یونس: 83) ولَنْ نُؤْمِنَ لَکَ(بقره: 55)وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا(یوسف: 17) وفَآمَنَ لَهُ لُوطٌ(عنکبوت: 26). با این مثال‌ها درمی‌یابیم که ضمیر (ـه) در سورۀ اعراف به (ربّ العالمین) یا (ربّ موسی و هارون) در آیاتقبل برمی‌گردد و (آمنتم) در این سوره به معنی ایمان‌آوردن است؛ اما در سوره‌های طه و شعراء، ضمیر (ـه) به همان دلیل که چیش از این ذکر شد به (موسی) برمی‌گردد.

همچنین از دلایل دیگری که «ضمیر (ـه) در این دو سوره به (موسی) برمی‌گردد این است که در هر دو سورۀ طه و شعراء در ادامۀ آیه مورد بحث، عبارت (إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ) آمده است. بدون تردید ضمیر در (إنَّه) به موسی (ع) برمی‌گردد؛ بنابراین ضمیر (ـه) در (إنَّه) همان ضمیر در (له) است» (خطیب اسکافی، 2001م، ص 671) و (آمنتم) در سوره‌های طه و شعراء به معنی (انقیاد، خضوع، إذعان، إتباع= اطاعت‌کردن، پیروی‌کردن) است (ابن‌عجیبه، 1419ق، 3/402؛ بیضاوی، 1418ق، 4/33؛ طوسی، بی‌تا، 7/89؛ خطیب اسکافی، 2001م، ص 671).

در ادامه در سورۀ اعراف از (ثمّ) استفاده شده و در دو سوره شعراء و طه از حرف (واو) بهره برده شده است:

لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلَافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ(اعراف: 124)

لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلَافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ(شعراء: 49)؛فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلَافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ(طه: 71)

در سوره‌های طه و شعراء گفت‌وگوی موسی(ع) و فرعون با تفصیل بیشتری بیان شده و در این دو سوره از قصاص و مجازات بیشتری برای ساحران سخن گفته شده است. حرف (واو) نیز همین ویژگی گستردگی را دارد؛ زیرا حرف (واو) سه معنی دارد. یکی تنها برای مطلق عطف به‌کار می‌رود، بدون اینکه ترتیب، تعقیب و تراخی در آن مورد نظر باشد؛ یا به معنای حرف (فاء) برای بیان تعقیب است و یا به معنای (ثمّ) برای تراخی است؛ درحالی‌که (ثمّ) تنها برای تراخی (سپس) است؛ بنابراین در سورۀ اعراف (ثمّ) به‌کار رفته است و این نشان می‌دهد که فرعون تصمیم داشته است ابتدا دست‌ها و پاها را قطع کند و سپس آنان را دار بزند. چون یکی از معانی حرف (واو) نیز تراخی (سپس) است، (واو) در سوره‌هایشعراء و طه برای تراخی آمده است (خطیب اسکافی، 2001م، صص 678-679؛ کرمانی، 1983م، ص 91)؛ برخی دیگر معتقدند که (ثمّ) در سورۀ اعراف برایتراخی نیست؛ بلکه برای تعظیم ما بعد خود است؛ مانند آنچه در سوره‌های دیگر آمده:فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ(مدثر: 19-20) و در سورۀ شعراء و طه چنین تعظیمی مدّنظر نبوده است (ابن‌زبیر غرناطی، بی‌تا، ص 221).

گاه بنای برخی از سوره‌ها بر تفصیل و بیان جزئیاتیک داستان است و در سوره‌ای دیگر فضا و سیاق آن بر ایجاز و اختصار تنظیم شده است. براساس همین دیدگاه، گاه دو داستان مشابه در دو سوره با تفاوت‌هایی بیان شده است؛ مانند پاسخ ساحران به تهدید فرعون بعد از اینکه به خدا ایمان آوردند:قَالُوا إِنَّا إِلى  رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ(اعراف: 125) ولی در سورۀ شعراء همین سخن با عبارتی بیشتر بیان شده استقَالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلى  رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ(شعراء: 50).

با نگاهی به سورۀ شعراء درمی‌یابیم که بنا و ساختار این سوره بر بیان جزئیات و تفصیل داستان‌ها است؛ درحالی‌که ساختار سورۀ اعراف بر چنین تفصیلی بنا نشده است؛ بلکه داستان‌ها در سراسر این سوره با جزئیاتی کمتر بیان شده است؛ به همین دلیل می‌بینیم که در سورۀ شعراء عبارت (لا ضَیْرَ) برای بیان جزئیات بیشتر و بیان حالت ساحران بیان شده است.

7. گفت‌وگوی حضرت محمد(ص) و قومش

تقدیم (نفعًا) بر (ضرًّا) در سورۀ اعراف و تأخیر آن در سوره‌ای دیگر:

قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا(اعراف: 188)

قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ(یونس: 49)

در آیات قبل از آیۀ 188 سورۀ اعراف، به مسئله قیامت و لزوم آمادگى براى چنین روزى اشاره شده بود. طبعاً به دنبال چنین بحثى این سؤال براى بسیارى از مردم پیش مى آید که قیامت کى بر پا خواهد شدیَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَه أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی(اعراف: 187). حضرت محمد(ص) در پاسخ به کسانی که از زمان فرارسیدن قیامت از او سؤال می‌کنند، می‌فرماید:قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا(شعراء: 188) (بگو من مالک هیچ سود و زیانى براى خویش نیستم). در این آیه به این دلیل (نفعاً) بر (ضرّاً) مقدم شده است که (نفعاً) درحقیقت همان پاداش در آخرت است و (ضرّاً) نیز همان مجازات و عقاب در آخرت است. همچنین در ادامۀ همین آیه نیز خیر بر سوء مقدم شدهلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ(اعراف: 188) و در آیۀ 178 نیز هدایت بر ضلالت مقدم شده است:مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ(اعراف: 178)؛ به همین دلیل نیز (نفع) بر (ضرّ) پیشی گرفته است.

ولی در سورۀیونس به دنبال تهدیدهایى که در آیات سابق، راجع به عذاب و مجازات منکران حق ذکر شد، در این آیات نخست از قول آنها چنین نقل مى کند که از روى استهزاء و مسخره و انکار مى گویندوَ یَقُولُونَ مَتى  هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ(یونس: 48)؛ بنابراین در این آیه، کفار از روی تمسخر از استعجال در رسیدن روز قیامت سخن گفته‌اند برای همین مناسب است تا در آیۀ بعد کلمۀ (ضرًّا) بر (نفعًا) مقدم شود:قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ(یونس: 49) (بگو: من دربارۀ خود، زیان و سودى را در اختیار ندارم) و در آیۀ بعد نیز خدا از فرودآمدن ناگهانی عذاب و علت عجلۀ کفاران در فرودآمدن عذاب سخن گفته استقُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ(یونس: 50)

جدول تفاوت در آیات گفت‌وگوهای پیامبران در سورۀ اعراف

انواع تفاوت‌ها

علل تفاوت‌ها آیه پیامبر
تفاوت در حرف عطف رعایت موسیقی لَقَدْ أَرْسَلْنَا// وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نوح(ع)
تفاوت در اسم تناسب معنایی الضلاله// ضلاله نوح(ع)
تفاوت در اسم تناسب معنایی رسالاتِ ربّی// رساله ربّی نوح، هود، صالح و شعیب(علیهم)
تفاوت در افعال تناسب معنایی أُبلِّغُکم// أبلغتُکم نوح، هود، صالح و شعیب(علیهم)
تفاوت در افعال تناسب معنایی أنصحُ// ناصح// نصحتُ نوح، هود، صالح و شعیب(علیهم)
تفاوت در حرف عطف تناسب معنایی فقال// قال هود(ع)
تفاوت در پایان آیه تناسب معنایی أفلا تتقون// إنّی أخافُ علیکم عذابَ یومٍ عظیمٍ هود و نوح(ع)
تفاوت در پایان آیه تناسب معنایی إنا لنراک فی ضلال مبین// وإنا لنظنک من الکاذبین نوح و هود(ع)
تقدیم و تأخیر تناسب معنایی قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ هود(ع)
اظهار و اضمار تناسب معنایی قال الملأُ الّذین کفروا مِن قومه// قال الملأ مِن قومه هود و نوح(ع)
تفاوت در پایان آیه تناسب معنایی عذاب ألیم// عذاب قریب// عذاب یوم عظیم صالح(ع)
تفاوت در حرف جر تفصبل جزئیات تنحتون الجبالَ بیوتا// تنحتون مِن الجبالِ بیوتا صالح(ع)
تفاوت در پایان آیه رعایت موسیقی أنتم قوم مسرفون// أنتم قوم تجهلون لوط(ع)
تفاوت در حرف عطف تناسب معنایی وما کان جواب قومه// فما کان جواب قومه لوط(ع)
اظهار و اضمار اسم تناسب معنایی قالوا أخرجوا آل لوط مِن قریتکم// قالوا أخرجوهم مِن قریتکم لوط(ع)
تفاوت در افعال تناسب معنایی أرسِل فی المدائن// ابعث فی المدائن موسی(ع)
اظهار و اضمار اسم تناسب معنایی قال الملأ// قال للملأ موسی(ع)
تفاوت در آخر آیه رعایت موسیقی نحن الملقین// أوّل مَن ألقی موسی(ع)
تفاوت در آخر آیه رعایت موسیقی ربّ العالمین// ربّ هارون و موسی موسی(ع)
اظهار و اضمار اسم تناسب معنایی قالَ// قالَ فرعون موسی(ع)
تفاوت در حرف جر تناسب معنایی آمنتم به// آمنتم له موسی(ع)
تفاوت در حرف عطف تناسب معنایی ثمّ لأصلّبنکم// ولأصلّبنکم موسی(ع)
اظهار و اضمار اسم تفصیل جزئیات قالوا إنّا إلی ربّنا منقلبون// قالوا لاضیرَ إنّا إلی ربّنا منقلبون موسی(ع)
تقدیم و تأخیر تناسب معنایی نفعًا ولاضرًّا// ضَرًّا ولانفعًا محمد(ص)

نتیجه

با بررسی آیات گفت‌وگو در سورۀ اعراف نتیجه می‌گیریم:

اصل در نظم و ترتیب آیات این است که جریان واحدی بدون تغییر داشته باشند و خروج از سیاق هم درصورتی مجاز است که دلالت پنهانی در کار باشد؛ از ظاهر الفاظ استفاده نمی‌شود و با بررسی تغییر سیاق در آیات به دلالت‌های پنهان آن راه می‌یابند.
مهم‌ترین علل تفاوت‌ آیات گفت‌وگو عبارتند از: تناسب معنایی، رعایت موسیقی کلام و بیان تفصیل جزئیات؛ و بیشتر تفاوت‌ها به ترتیب در حروف عطف و جر، افعال، در پایان آیات، اظهار اسم و اضمار آن و تقدیم و تأخیر هستند.
پیامبران الهی مردم را با حکمت و گفتار نیکو به خداپرستی دعوت می‌کردند و گفت‌وگوهای خود را با نصیحت و ارشاد آغار نمی‌کردند و هرگز از سخنان و دشنام‌های قومشان ناراحت نمی‌شدند. همواره سعی می‌کردند تا با نصحیت و دلسوزی پاسخ آنان را بدهند و تلاش می‌کردند از کلمات و عباراتی استفاده کنند که عواطف و احساسات مردم را برای پذیرش وحدانیت خداوند تحریک کنند؛ زیرا با رسالت آنها سازگار نیست که در ابتدای کلام با زبان قدرت با مردم سخن گویند؛ از طرف دیگر، به شخص دعوت‌کننده، یعنی پیامبران این فرصت را می‌دهد تا به این طریق زمام امور را در دست بگیرند و در مقابل، برای مردم نیز این امکان فراهم است تا در برابر سخن پیامبران تأمل و تفکر کنند؛ و این موضوع در تمام گفت‌وگوهای قرآنی جریان دارد؛ مگر اینکه سخن مسالمت‌آمیز و زبان نرم فایده‌ای نداشته باشد که در این صورت خداوند بر مردم عذاب نازل می‌کند.
تقدیم و تأخیرهای به‌کاررفته در آیات گفت‌وگو بیان‌کنندۀ این است که زبان عربی آرایش واژگانی انعطاف‌پذیری دارد و ترتیب واژه‌ها به‌منظور رسیدن به مقاصد سبک‌شناختی و کاربرد‌شناختی مختلف تغییر می‌کند. در قرآن کریم نیز تغییر در آرایش واژگانی به‌منظور رسیدن به معانی ضمنی و یا تأکیدی جدید مشاهده می‌شود.

مراجع

قرآن کریم.
آلوسی، سیدمحمود (1415ق)، تفسیر روح المعانی، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن‌جماعه، بدر الدین (1990م)، کشف المعانی فی المتشابه مِن المثانی، تحقیق: عبد الجواد خلف، مصر: دارالوفاء.
ابن‌زبیر غرناطی، ابوجعفر احمد بن ابراهیم (بی‌تا)، ملاک التأویل، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن‌عاشور، محمد الطاهر (بی‌تا)، التحریر والتنویر، نرم‌افزار مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
ابن‌عجیبه، احمد بن محمد (1419ق)، البحر المدید، قاهره: دکتر حسن عباس زکی.
اندلسی، محمد بن یوسف (1420ق)، البحر المحیط فی التفسیر، بیروت: دارالفکر.
باقلانی، ابوبکر (1993م)، اعجاز القرآن، بیروت: دارالهلال.
بیضاوی، ناصرالدین (1418ق)، تفسر البیضاوی (أنوار التنزیل وأسرار التأویل)، تحقیق محمد المرعشلی، بیروت: دارإحیاء التراث العربی.

10. خطیب اسکافی، محمد بن عبد الله (2001م)، دره التنزیل و غره التأویل، تحقیق محمد مصطفی آیدین، عربستان: جامعه أمّ القری.

11. رازی، محمد بن عمر (2004م)، مفاتیح الغیب، بیروت: دارالکتب العلمیه.

12. راغب اصفهانی، حسین محمد (1412ق)، المفردات فی غریب القرآن، بیروت: دارالعلم.

13. زرکشی، بدر الدین (1990م)، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد أبو الفضل إبراهیم، بیروت: دارالتراث.

14. زمخشری، محمود (1407ق)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دارالکتاب‌العربی.

15. شوکانی، محمد بن علی (1993م)، فتح القدیر، دمشق: دار ابن‌کثیر.

16. طباطبایی، محمد حسین (1417ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیه قم.

17. طبرسی، فضل بن حسن (1377ش )، تفسیر جوامع الجامع، تهران: دانشگاه تهران و مدیریت حوزۀ علمیه قم.

18. --- (1360 ش)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: مطبعه ناصر خسرو.

19. طوسی، محمد بن حسن (بی‌تا)، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دارإحیاء التراث‌العربی.

20. عتیق، عبد العزیز (1985م)، علم البدیع، بیروت: دارالنهضه العربیه.

21. عجک، بسام داود (1418ق)، الحوار المسیحی الإسلامی، دارالقتیبه.

22. قائمی‌نیا، علیرضا (1393)، بیولوژی نص نشانه‌شناسی و تفسیر قرآن، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی.

23. قرائتی، محسن (1383)، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.

24. قرشی، علی اکبر (1374)، قاموس القرآن، تهران: دارالکتب الإسلامیه.

25. قرطبی، محمد بن أحمد (1964م)، الجامع لأحکام القرآن، تحقیق أحمد البردونی، قاهره: دارالکتب الـمصریه.

26. کرمانی، محمد بن حمزه (1983م)، اسرار التکرار فی القرآن، تحقیق: عبدالقادر احمد عطا، تونس: داربوسلامه.

27. مهتدی، حسین (1394)، «جلوه‌های بلاغی آیات گفت‌وگو در سورۀ اعراف»، مجلۀ پژوهش‌های ادبی - قرآنی، سال سوم، شمارۀ اول.

نویسنده:

حسین مهتدی: استادیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خلیج فارس، بوشهر، ایران

فصلنامه پژوهشهای زبان شناختی قرآن

انتهای متن/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول