خبرگزاری فارس،گروه هنر ـ محمد کلهر: در آستانه ۷۳ سالگی همچنان پرشور و به دنبال یادگیری است. میگوید عکاسی هنر متفاوت دیدن است و در زندگی و قضاوتهایش هم سعی میکند، چنین باشد. به همین دلیل معتقد است درباره ورود سلبریتیها به دنیای عکاسی نباید موضع بگیریم، بلکه باید قضاوتهایمان را تغییر بدهیم.
اسماعیل عباسی از شناختهشدهترین چهرههای عکاسی ایران است. داوری دهها مسابقه و جشنواره عکاسی را بر عهده داشته، سردبیر مجلات عکاسی بوده، مؤلف کتابهای «عکاسی مقدماتی»، «ترکیببندی در عکاسی» و «دایرةالعارف عکاسی» و مترجم کتابهای «فتوژورنالیسم»، «زبان عکس» و «نقد عکس، درآمدی بر درک تصویر» است. او از مدرسان بهنام عکاسی در ایران محسوب میشود و همواره به هنرجویان عکاسی توصیه میکند به فراگیری تکنیک و فنون عکاسی بسنده نکنند و به طور مداوم اهل مطالعه باشند.
اسماعیل عباسی اخیراً در بیست و ششمین جشنواره هنرهای تجسمی جوانان به عنوان داور بخش عکاسی حضور داشت، به همین بهانه با او گفتوگو کردهایم.
*از میان ۹۹ عکسی که هنرجویان بیست و ششمین جشنواره هنرهای تجسمی جوانان برای رقابت ثبت کرده بودند، یک عکس را انتخاب و عکاسش را به عنوان برگزیده معرفی کردید. فرآیند انتخاب دشوار بود یا چالش چندانی نداشتید؟
ـ اگر دقیق بخواهیم بگوییم، ۹۹ عکس از ۲۰ عکاس بود، یعنی هر شرکتکننده ۵ عکس داده بود و یک نفر ۴ تا. در داوری ما ۳۰ عکس انتخاب کردیم که اگر نمایشگاهی برگزار شد یا کتابی چاپ شد اینها به عنوان برگزیده معرفی شوند. سپس از میان ۳۰ عکس انتخاب نهایی را انجام دادیم. کار به جایی رسید که دیدیم دو ـ سه نفر رقابت نزدیکی دارند که انتخاب نهایی را سخت میکرد. به ۳۰ عکس انتخابی مراجعه کردیم و دیدیم یکی از عکاسان ۳ عکس قابل توجه در آن مجموعه دارد. بقیه وضع مشابهی نداشتند و حداکثر یک عکس قابل اعتنا داشتند.
*به نظرتان این شیوه داوری آیا میتواند قضاوت درستی باشد؟ منظور کلیت داوری در چنین رویدادی است؛ چون عکاسها طی دو ـ سه روز در یک فضای محدود باید عکاسی کنند؛ بنابراین همه گونههای عکاسی را در بر نمیگیرد؟
ـ در جشنواره هنرهای تجسمی جوانان قرار نیست دو روز بروید عکاسی کنید، بعد برای کل جهان بیانیه بدهید. قرار نیست در تمامی شاخهها کار ارائه شود. طبیعی است که در دو روز به اندازه دو روز میشود عکاسی کرد و آموزش دید. آگاهیهایی که از طریق آن مربی و آن مدیر کارگاه پیدا کردهاید، محدود به همان دو روز است، البته ممکن است که شما اطلاعات بیشتری هم از قبل داشته باشید. این است که خیلی انتظار نباید داشت که معجزهای رخ بدهد و به همه ژانرهای عکاسی پرداخته شود. اما داوری این جشنواره برای من خیلی دلنشین بود، برای این که احساس میکردم که آموزشها و راهنماییهایی را که در مدت دو روز شده است، شرکتکنندگان خیلی خوب دریافت کردهاند و کارهایی که هم ارائه شده بود کارهای قابل قبولی بود.
* یک جور دیگر سوالم را بپرسم. توی این دو روز، عکاسی که انتخاب شده و آمده اینجا آموزش میبیند، چطور باید بفهمد که در کدام گونه عکاسی موفقتر است؟ یعنی آیا مستند اجتماعی عکس بگیرد، آیا عکاس خبری بشود، عکاس پرتره شود، عکاس طبیعت شود یا ...
ـ خطا از آن جایی شروع میشود که در دو روز میخواهید تمام مسائل دنیا را حل کنید. نباید انتظار داشته باشیم در دو روز بیاییم اینجا، راهنمایی شویم و تکلیفمان برای همیشه روشن شود، این خطاست. ما عکاسانی داریم که سالهای سال عکاسی میکنند تا آن خط و خطوط کار خودشان را پیدا کنند. این کار با تجربه به دست میآید. مثلاً یک سری غذا جلویتان است و میچشید و یکی به نظرتان مطلوبتر میرسد. آن وقت احساس میکنید که بد نیست به آن سمت گرایش پیدا کنید. حالا ممکن است که بروید واردش شوید و خیلی ریزهکارانه بررسی کنید، بعد ببینید که نه آن دلخواهتان نبوده. دو روز عکاسی برای تعیین تکلیف نیست. یافتن استعدادهای فردی است.
از کارگاهها و جشنوارههای عکاسی نباید انتظار معجزه داشت و شرکتکننده با این هدف بیاید که تکلیف عکاسیام روشن شود
مهمترین دستاوردی که به نظر من جشنوارههای این شکلی دارد، این است که بچهها آینده خودشان را یواش یواش از این طریق ترسیم میکنند. ولی خیلی انتظار معجزه هم نباید داشته باشند که من آمدهام تکلیف عکاسیام روشن شود! همان که یک عکاس جوان تلنگر بخورد و ذهن او درگیر شود، به ایدهاش فکر کند، به چگونگی اجرای آن ایده بیندیشد، با محدودیت زمانی رو به رو شود، به اصطلاح توفانی در ذهنش ایجاد شود، یعنی این جشنواره به هدفش رسیده است.
* در این انتخاب، تجهیزات چقدر اثرگذار است؟ یعنی ممکن است یک عکاسی آن لنزی که اکنون دارد برای عکاسی پرتره خوب نباشد، بنابراین سمت این گونه عکاسی نرود. آیا میتوانیم بگوییم تجهیزات در شکلدادن سلیقه عکاس تأثیر دارد یا نه اصلاً تاثیر ندارد؟
ـ شما برای این که نقاشی پرتره بکشید، باید قلم داشته باشید، وقتی نداشته باشید ممکن است با یک زغال هم روی دیوار آن استعدادهای خودتان را به نوعی نشان دهید ولی بیانگر همه توانایی شما نیست. در عکاسی هم مثلاً میخواهید موضوعتان را از پسزمینهتان تفکیک کنید، طبیعی است دوربین شما اگر مثلا لنزی را نداشته باشد که شما عمق میدانتان را کم کنید، خب بیانتان ناقص میماند. البته در نهایت وقتی به عکسها نگاه میکنیم کلیت ماجرا را میبینیم و متوجه خلاقیت میشویم. یعنی ایده و فکر خلاقیت خودش را در لحظه اول نشان میدهد.
هر بیانی ابزار خاص خودش را میخواهد اما ابزار و تجیهیزات از کسی هنرمند نمیسازد
هر بیانی ابزار خاص خودش را میخواهد اما، تأکید میکنم، ابزار هنرمند نمیسازد. ما در داوری به نگاه و فکر عکاس بیشتر توجه میکنیم، ضمن این که اعتقاد داریم هنرمند برای بیان اندیشههایش به ابزار نیاز دارد. اصل تفکر هنرمند است. به عبارتی، وام گرفته از عنوان یک فیلم: آوازخوان، نه آواز.
* بنای این جشنواره بیشتر بر آموزش است تا رقابت. الان در آموزش عکاسی بزرگترین نقطه ضعفی که وجود دارد، از نظر شما چیست؟ یا آن جایی که باید بیشتر رویش تمرکز شود، کجاست؟
ـ اگر نگاهمان کلی و سراسری باشد، اشکال در این است که اتفاقاتی که میافتد، تحلیل نمیشود. جشنوارهای برگزار میشود، افرادی جایزه میگیرند و تمام میشود میرود و بازخوردی در جامعه نمیبینیم. یا یک نمایشگاه برپا میشود، معمولاً منتقدی اعم از موافقان یا مخالفانی ندارد که بگویند نمایشگاه خوبی بود، بدین دلیل یا نمایشگاه بدی بود، بدان دلیل. به نظر من یکی از مهمترین بخشهایی که باید در جامعه عکاسی روی آن تاکید شود، تحلیل و بررسی و نقدهاست و داشتن افراد متخصص و صاحبنظر. از این طریق است که هنرمند خواهد آموخت.
تقلید در مراحل اولیه کار ایرادی ندارد، حتی ممکن است اصلا شما بخواهید یک کاری را بازسازی کنید، اما نباید در این مرحله ماند
مهمترین بخش در واقع بازخورد و بررسی و تحلیل کار هنرمندان است. بچهها عکس میگیرند اما در مرحله اول میمانند و نمیدانند بعدش چه کار کنند. آیا کارشان درست است؟ ایرادش چیست؟ مطالعاتی دارند، کتابهای خارجی را میخوانند یا در اینترنت میبینند و سعی میکنند از عکاسان خارجی تقلید کنند. البته تقلید در مراحل اولیه کار ایرادی ندارد، حتی ممکن است اصلا شما بخواهید یک کاری را بازسازی کنید، اما نباید در این مرحله ماند. در نتیجه جوان نمیداند آیا این اثری که دارد خلق میکند و کاری که انجام میدهد، واقعاً چقدر خودش بر آن اشراف دارد.
عکاسهای ما فکر میکنند یک دوربین که در دستشان گرفتند، دیگر کل دنیا فتح شده است
مطالعه یکی از آن مسائل خیلی اساسی در عکاسی است که متاسفانه کمتر میان عکاسانمان سراغ داریم. عکاسهای ما فکر میکنند یک دوربین که در دستشان گرفتند، دیگر کل دنیا فتح شده! در حالی که آن دوربین در اختیار یک اندیشه و یک فلسفه است و این فلسفه و اندیشه را عکاس باید از طریق مطالعه و بررسی تاریخ عکاسی تقویت کند. باید بداند چرا فلان نهضت در عکاسی پیش آمد؟ چرا شکست خورد یا کنار گذاشته شد و ... در یک عبارت، ما به نقد و تحلیل آثارمان به شدت نیاز داریم.
* درست است. این سردرگم بودن عکاس، گاهی او را به این سوق میدهد که خیلی ساختارشکنانه و غیرمعمول عکاسی کنند. برای متفاوت و متمایز بودن، یعنی برای اینکه عکاس صاحب امضا بشود، آیا حتما باید خیلی متفاوت ببیند؟
ـ متاسفانه این موضوع وجود دارد و حرف شما را کاملا میفهمم. متفاوت دیدن گاهی خودجوش است، یعنی یک مسیری را با الگوهای همیشگی طی میکنید و بعد از مدتی احساس میکنید که مثلا اگر این تغییرات را صورت دهید، یک اتفاق خیلی خوبی است. آن چیزی که در عکاسی باید اتفاق بیفتد این است، نه اینکه من مثلا بیایم بگویم یک قواعدی وجود دارد و من برای آنکه خودم را نشان بدهم، بیایم به کل آن را به هم بریزم! به هم زدن قواعد موقعی ممکن است که شما نسبت به آن شناخت کافی داشته باشید.
عکاسی یک فلسفه وجهانبینی است و عکاس برای دیدهشدن نباید قواعد آن را به هم بزند
عکاسی یک فلسفه است، یک جهانبینی است که شما باید به گذشتهاش اشراف داشته باشید، مسلط که شدید، باید احساس کنید کجاهایش را میشود تبیین کرد و کجاها را میشود تغییر داد؟ کجاها میشود تحول ایجاد کرد؟ بعد آن وقت آنجاها را دستکاری کنید ولی صرف اینکه من میخواهم دیده بشوم و متفاوت بشوم، همه چیز را ناآگاهانه و ناشیانه زیر و رو کنم.
* یک موضوع دیگر که الان خیلی زیاد شده و به عکاسی آسیب میزند، این است که عکاس برای دیده شدن، از شهرت سلبریتیها استفاده میکند و از آنها عکس میگیرد، در حالی که ممکن است عکسهایش خطاهای فاحشی هم مثلاً در انتخاب «ایزو» و سرعت شاتر و ... داشته باشد. این به نظر شما آسیب نیست؟
ـ اولاً این نکته خیلی فراگیر نیست. دوم این که نه به نظر من ایراد نیست. میدانید چرا؟ ما در واقع در ارزیابیهایمان اشتباه میکنیم نه در موجودیت آن پدیده. آن پدیده موجود است و نمیتوانیم انکارش کنیم. مثلاً یک فردی، عکس عروسی میگیرد و عکس خوب هم میگیرد، اگر در حرفهاش درست کار بکند، چه اشکالی دارد؟ یا دیگری عکس شش در چهار میگیرد، خوب چه اشکالی دارد؟ این هم یک حرفه است اما وقتی آن را میخواهیم آن را به جای هنر جا بزنیم، خطا آنجا صورت میگیرد!
یک نفر خودش را به یک سلبریتی وصل کرده است، سلبریتی دیده میشود، عکاسش هم دیده میشود اما معنایش این نیست که او هنرمند شده. خودِ سلبریتیها مگر اینچنین نیستند؟ الان متاسفانه چون سلبریتیها از طرف جامعه خیلی تحویل گرفته میشوند، در همه کار دخالت میکنند بدون اینکه هنرش را داشته باشند. مثلاً آقای مهران مدیری یا برخی سلبریتیها آواز میخوانند و کنسرتهای خیلی گستردهای میدهند. ولی معنایش این نیست که آوازخوانی هنرمند است. تاریخ از او به عنوان یک خواننده هرگز یاد نخواهد کرد.
بنابراین ما باید قضاوتهایمان را تغییر بدهیم. یک عکاس سلبریتی، عکاس سلبریتی است و نه بیشتر. اگر هنرمند باشد هنر اوست که اورا معرفی خواهد کرد. به صرف اتصال به یک سلبریتی هنرمند نخواهد شد.
خانم نیکی کریمی عکاسی هم میکند، اما معنایش این نیست که عکاس شده است. او صرفاً دارد تجربه میکند و البته از رانت سلبریتی بودن هم بهره میبرد
خانم نیکی کریمی علاوه بر سینما، در ترجمه و عکاسی هم فعالیت میکند. اما در این دو زمینه شهرتی ندارد. شهرت او به بازیگری است. البته افراد ناآگاه ممکن است دچار خطا شوند. ایشان اولین نمایشگاه عکسش را که گذاشت، چندی بعد از کرمان به من تلفن کردند که «ما میخواهیم جشنواره عکس بگذاریم و خیلی دوست داریم که خانم نیکی کریمی هم داور باشند» چرا؟ چون سلبریتی بود. البته عکاسها خیلی با نمایشگاهش مخالفت کردند. اما به نظرم مخالفت آنها هم بیمورد بود. می دانید چرا؟ برای اینکه فکر میکردند وقتی او آمده نمایشگاه عکس گذاشته، پس عکاس شده است. در حالی که او دارد تجربه میکند، منتهی از رانت سلبریتی بودن هم به شدت استفاده میکند. عدهای هم فکر میکردند که باید عکسش را بخرند و بزنند به دیوار! اشکال ندارد، به نظر من هر کسی در این وادی حق دارد کار خودش را بکند، منتهی در قضاوت هایمان اگر راه خطا نرویم مشکلی پیش نمیآید.
* عکاسی هم داریم که خودش سلبریتی باشد؟ یعنی بین خودِ عکاسها سلبریتی باشد و بگویند آقای فلانی کارهایش مثلاً از ۳۰ میلیون تومان شروع میشود به بالا.
ـ بله عکاسهایی داریم که بعد از مدتی به هر حال سرشناس میشوند و امضا دارند، منتهی باز باید ببینیم که آیا در خلق یا در مسیر تحول عکاسی کاری کرده یا نه فقط صرف مشهور بودنش و شهرتش است که امضایش بهای گرانتری دارد؟
* البته عکاسی مثل سایر رشتههای هنری آن قدری که در بازار هنر رشد کردهاند، رشد نداشته و در حراجیها هم اگر عکسی فروخته میشود، معمولاً به پشتوانه شهرت عکاسش است، مانند آقای کیارستمی. چرا هنر عکاسی در مارکت ایران خیلی رشد نکرده است؟
ـ کارهایمان اصلا در بخش هنر و در بخش مارکتینگ هنر خیلی موفق نیست. سعی میکنند از الگو های آن طرفی یک مقدار تقلید بکنند ولی این اتفاق نمیافتد، برای اینکه اگر بازار داخلی را در نظر بگیرید، بازار داخلی واقعا ناتوان است، خودش گرفتار مسائل اقتصادی است اصلا فرصتی پیدا نمیکند برسد به آنجا که دو تا اثر هنری را هم بخرد.
میخواهم بگویم آن توان در جامعه وجود ندارد. البته بعضی گالریها سعی میکنند که یک طوری از آن طرف الگو بگیرند مثلا موردی را میشناسم که کار یک عکاس را میگیرند و حتی پول خوبی هم به او نمیدهند، بعد کارش را یک طور در بازار جهانی میگردانند و تبلیغ میکنند و برایش بازار خرید درست میشود اما از این بازار چیزی نصیب عکاس نمیشود. خودشان در واقع آن عکس را چنان بهایی برایش قائل شدهاند که بین خودشان رد و بدل می شود. در اقتصاد هنر در ایران کلا ضعیف هستیم.
انتهای پیام/