«مجید قناد» مجری برنامههای کودک و نوجوان تلویزیون و بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون امسال در جشنواره قصه گویی بیست و دوم به قصهگویی پرداخت که با استقبال مواجه شد. این هنرمند درباره اینکه قصهها چه تاثیری در زندگی افراد دارند، در گفتوگو با خبرنگار تئاتر خبرگزاری فارس گفت: معمولا در گذشته پدربزرگ و مادربزرگ ما را با قصهها سرگرم میکردند و با این قصهگویی حرفهای تازهای به ما میزدند، اگر نگران بودیم قصهای را میگفتند تا به آن مفهوم برسیم یا اگر چیزی را دوست داشتیم سعی میکردند قصه را طوری تعریف کنند که بچهها خوششان بیاید. چقدر خوب است که مخاطب قصههایمان را درک کنیم و بدانیم در چه سنی هستند، خردسال، کودک یا بزرگسال. برای خردسالان باید قصهها را شمرده و آرام گفت تا برایشان قابل درک و فهم باشد و بتوانند آن را تحلیل کنند. معمولا پدربزرگ و مادربزرگها قصه را شبها برای بچهها میگویند تا آنها بتوانند همذات پنداری کرده و کم کم قصه را در خود تحلیل کنند و به خواب بروند. قصه اگر بخوبی شروع شود و خوب هم تمام شود، اتفاق خوبی را رقم میزند. باید سعی کنیم با قصههای تلخ ذهن کودکمان را درگیر و پریشان نکنیم تا با خوشحالی بخوابد و خوابهای خوب ببیند.
او در پاسخ به این سوال که اولین چیزی که با بیان قصه در ذهن تداعی میشود چیست، عنوان کرد: قصه یعنی یک زندگی، یک داستان، واقعه یا اتفاق که میتواند واقعی یا تخیلی باشد. عمدتا ما بزرگترها با قصه سعی میکنیم به طرف مقابل یک چیزی یاد دهیم. یعنی قصه باید علاوه بر سرگرم کنندگی، آموزنده نیز باشد و شنونده از آن یاد بگیرد و نکات پندآمیزش را درک کند. بزرگترها سعی میکنند این قصه را برای کودکان بگویند تا در عین حال که بزرگ میشوند نکات آموزنده آن را نیز یاد بگیرند. قصه همواره با «یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود»، شروع میشود و بعد مخاطب را در انتظار نگه میدارد تا راوی آن اتفاق باشد و همراه آن قصه پیش برود.
عمو قناد با بیان این که وقتی اسم قصه میآید معمولا یاد مادربزرگها و پدربزرگها میافتد، ادامه داد: چون آنها با حوصله قصه تعریف میکنند و عجلهای هم ندارند، چرا که در قصه گفتن نباید عجله کرد. امروز پدرها و مادرها بسیار درگیر هستند و خسته و شاید نتوانند قصه را به خوبی تعریف کنند، چون اغلب خودشان زودتر خوابشان میبرد. در حالی که مادربزرگ و پدربزرگ برای فرزندنشان و بعد هم برای فرزند فرزندشان قصه تعریف میکنند و با آرامش این کار را انجام میدهند و سعی میکنند قصه را آرام تعریف کنند تا در آن چیزی به ما یاد دهند.
بازیگر فیلم «همه دختران من» درباره اولین قصهای که شنیده است توضیح داد: وقتی بچه بودم، مادرم برایم قصه میگفت چون مادربزرگم آن زمان نبود. جالب اینجاست که هر وقت مادرم برایم قصه میگفت به خاطر خستگی خوابش میبرد و به خاطر پیگیری و سماجت من که بدانم ادامه قصه چگونه بوده است از خواب بیدار میشد و دوباره ادامه میداد. یادم میآید قصهای که همیشه تعریف میکرد درباره کودکی بود که باید زود میخوابید تا صبح بتواند سرحال بیدار شود و به کارها و بازیهایش برسد. اما خودم وقتی بزرگتر شدم به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میرفتم و آنجا مربیان برایمان کتاب قصه میخواندند. وقتی هم که بزرگتر شدم خودم قصه میخواندم و چون نمایش را دوست داشتم به دنبال کتابهایی میرفتم که قصههای خوبی به شکل نمایش داشتند، مانند "ماهی سیاه کوچولو"، "حسن کچل" و ...
عمو قناد که همیشه در کودکی دوست داشت جای شخصیت «جک» در «لوبیای سحرآمیز باشد»، توضیح داد: دوست داشتم اگر کودک بودم کارهایی را که دلم میخواست انجام دهم و کارهایی که جک انجام داد را من هم انجام دهم اما این کارها ادامه داشته باشد و تمام نشود و هر بار که به بالای لوبیای سحرآمیز میرفتم یک چیز خوبی را به پایین میآوردم. دوست داشتم جای جک و لوبیای سحرآمیز باشم اما نه در بخش تنبلی او، بلکه در بخش زرنگی مانند او باشم.
مجری برنامه «بازی، شادی، تماشا» درباره تاثیرگذاری شخصیت قصهها روی کودکان ونوجوانان گفت: از کتابهای قصهای که میخواندم و بعد تبدیل به نمایش میشدند در آن زمان دلم میخواست جای کاراکتر اصلی باشم و به دنبال موضوعاتی که در قصه هست بروم مثل «ماهی سیاه کوچولو» و به این فکر میکردم که اگر جلوتر برود چه چیزهایی پیدا میکند. در زندگی روزمره امروز هم به همین شکل است، باید سعی کنیم اطلاعات خودمان را با کتاب خواندن بالا ببریم و بیشتر بدانیم و این اتفاق از همان کتاب خواندنهای دوران کودکی آغاز میشود.
او در خاتمه در پاسخ به این سوال که از میان قصهها کدام یک را بیشتر دوست دارد و برای کودکان تعریف میکند، اظهار کرد: قصههای زیادی هست که دوستشان دارم، اما دلم نمیخواست «خاله سوسکه» را تعریف کنم چون خاله سوسکه هرجا میرود میگوید «اگر من و دعوا کنی با چی میزنی» و غیر مستقیم یاد میدهد آدم کسی را که دوست دارد باید دعوا کند و بزند. به همین جهت آن قصه را تعریف نمیکنم. اما قصههای شاهنامه را دوست دارم و همیشه میخوانم و از آن یاد میگیرم. در شاهنامه پراست از شخصیتهایی که میتوانند کمک کنند و از قدرتشان به درستی بهره ببرند، زور نگویند و همیشه یک پهلوان واقعی باشند.
انتهای پیام/