اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

جامعه  /  انتظامی و حوادث

کرونا و دلمشغولی این روزهای سربازان؛ از تعجیل به اعزام تا تعویق در ترخیص

سربازند و آماده برای خدمت به کشور; اما تب و تاب این روزهای کرونا دامن آنها را هم گرفته. تعویق و تعجیل, کم شدن مرخصی, ممنوعیت ترددهای جاده ای با پلاک غیربومی و ... نگرانی و دلمشغولی این روزهای سربازان است.

کرونا و دلمشغولی  این روزهای سربازان؛ از تعجیل به اعزام تا تعویق در ترخیص

گروه انتظامی خبرگزاری فارس- مریم عرب‌انصاری: با صدای زنگ تلفن از جا می‌پرم. بچه‌ها خوابند، سریع خودم را به تلفن می‌رسانم  تا با صدای زنگ بیدار نشوند.

اندکی از نیمه شب گذشته، با همان تاریکی اتاق  با چشم دنبال گوشی تلفن می‌گردم. نور صفحه اش را می بینم و سریع جواب می‌دهم; بدون آنکه بدانم در آن سوی خط چه کسی است.

از ان سوی خط, صدای سلام واحوالپرسی می‌آید. هنوز سلامش را پاسخ نداده; می‌گوید دستم به دامنت. 

هیجانی که برای برداشتن سریع گوشی تلفن داشتم با هیجان حاصل از جمله‌ای که از آن سوی خط می‌شنوم، تشدید می‌شود. یعنی چه شده که استمداد کمک دارد؟

روی صندلی می‌نشینم تا کمی به خود مسلط شوم. وسط حرف‌های زنی که خواهش و عذرخواهی‌اش توامان است می‌پرم و می‌گویم شما؟ 

از هیجانش کاسته می‌شود و می‌گوید:منم سمیه. نشناختید؟

می‌شناسمش. یکی از فامیل‌هاست. احوالپرسی می‌کنم و می‌گویم چه شده یاد ما کردید. باز هم عذرخواهی می‌کند و می‌گوید: ببخشید این وقت شب مزاحم شدم، باور کنید چاره‌ای نداشتم. دوباره شروع می‌کند به عجز و لابه... 

یاد پدرش می‌افتم. چند وقت پیش گفته بود کرونا گرفته، دلم هری می‌ریزد اما بر خودم مسلط می‌شوم و می‌پرسم خانواده خوبند؟ پدر چطورند؟

خودش که می‌فهمد خیلی بد حرف زده و اضطراب ایجاد کرده, می‌گوید: خدا را شکر. بابا حالش خوب است؛ دو هفته‌ای در قرنطینه بود اما الان خوب است اگرچه هنوز سرفه می‌کند. 

خیالم راحت می‌شود ولی باز دلیل این همه اضطرابش را نمی‌فهمم. چراغ اتاق روشن می‌شود، دخترم است. می‌پرسد چیزی شده؟ می‌گویم نه;  بخواب.

سمیه خانم باز هم حاشیه می رود. نمی‌دانم چرا سر مطلب نمی‌رود. 

خودم می‌پرسم چیزی شده؟ بروید سر اصل مطلب.

باز هم شروع می‌کند:دستم به دامنت، کمکم کن. شما که خبرنگارید از مسؤولان بپرسید ما چه کنیم؟ در این اوضاع کرونا اگر برای بچه‌ام مساله‌ای پیش اید چه کسی جواب می‌دهد؟

می‌پرسم چه شده، برای سجاد اتفاقی افتاده است؟ می‌گوید: نه سجاد خدا را شکر سلامت است ولی می‌دانید باید دو روز دیگر برود آموزشی.

نفسی چاق می‌کنم و می‌گویم: خب به سلامتی این که دیگر نگرانی ندارد. با بی‌حوصلگی می‌گوید پسر شما کوچک است ؛ شما نگرانی خانواده‌هایی همچون ما که پسرشان مشمول است را متوجه نمی‌شوید؛ سجاد باید دو سه روز دیگر به پادگان برود.

می‌پرسم مگر اعزامش اسفند نبود؟سمیه خانم می‌گوید: اسفند برای تقسیم رفت اما به خاطر کرونا گفتند که اعزام‌ها به تعویق افتاده.بروید و دو هفته دیگر بیایید. دوباره رفتند و دوباره بازگرداندند و گفتند فلان روز در فروردین بیایید. اما خب الان که وضع کرونا بدتر شده، همه گیری‌اش هم بیشتر شده; می‌شود شما که خبرنگارید به مسؤولان بگویید اعزام‌ها را به تعویق بیندازند، مگر خودشان نمی‌گویند نباید ازدحام صورت بگیرد، خب  این بچه‌ها از این ور و آن ور می‌آیند و  در سالن یا محوطه‌ای جای می گیرند،‌اصلا معلوم نیست کدامشان سالم است و کدام‌شان ناقل؛ اینها به نظر شما نگرانی ندارد؟

سعی  می‌کنم آرامش کنم، می‌گویم: در ورودی پادگان‌ها و مراکز نظامی همه افراد را معاینه می‌کنند، تب سنجی می کنند و غربالگری؛ نگران نباشید خود نیروهای مسلح الان پای کار مبارزه و درمان کرونا هستند؛ معلوم است که حواسشان به نیروهای خودشان هم هست.

می‌گویم و می‌گویم اما سمیه خانم دست بردار نیست. اضطرابش به حدی است که تماسش در این ساعت شب برایم موجه می شود.

***

 مترو خلوت خلوت است.مقایسه  وضعیت مترو در این روزهای ابتدایی سال با ایام دیگر و حتی روزهای پایانی اسفند که ترددها به حداقل رسیده بود امکانپذیر نیست. چند نفر تک و توک منتظر امدن قطارند.فاصله سرخط ها افزایش یافته و زمان بیشتری باید منتظر بمانیم.مشغول چک کردن پیامهایم هستم.سمیه خانم پیامک زده محض یاداوری که وضعیت سربازی را پیگیری کنم.با صدای حرف و خنده و شوخی چند جوان سرم را از گوشی بلند کرده و به سمت صدا می چرخانم.

دوسه پسر جوانند.دونفر با لباس نظامی و یک نفر با لباس شخصی, کوله بزرگ سربازی را از شانه هایشان در اورده و روی صندلی سالن مترو می گذارند.یکی شان ماسک زده .

یکی از دو نفری که لباس سربازی دارد رو به ان که لباس شخصی به تن دارد با صدای بلند می گوید: تو که شانس اوردی هنوز نرفته , برگشتی اما ما بدشانسیم.سربازی مان تمام شده اما می گویند باید بمانید.

نزدیکتر می روم.با تعجب نگاهم می کنند.می گویم اوضاع چطور است؟ با کرونا چه می کنید؟

حسن یکی از انهاست.می گوید: وضعیت بد نیست.اما خب نگرانی داریم.اگرچه مرتب چک می شویم و حتی سرماخورده ها حتما باید به بهداری بروند.ماسک و دستکش هم به ما می دهند اما خانواده هایمان نگرانند و حق هم دارند.

علی همان کسی است که  لباس شخصی پوشیده; مشمول است؛ موعد اعزامش اسفند بوده. می‌گوید: وقتی برای تقسیم رفتیم ;گفتند هفته دیگر بیایید از خوشحالی در پوستم نمی‌گنجیدم. گفتند بروید هفته دیگر بیایید. انگار بال درآورده بودم. سریع برگشتم به خانه.

مادرم وقتی که در را باز کرد باورش نمی شد. ان یک هفته انگار بهترین روزهای زندگیم بود.

دوستانش می زنند زیر خنده و یواشکی جمله ای به او می گویند.  علی توجهی نکرده و ادامه می دهد: هفته بعد از آن هم که رفتیم برای تقسیم, دوباره گفتند بروید و بعد از عید بیایید. می‌پرسم خب معضل کجاست؟

می‌گوید مسئله‌ این است که تکلیف روشن نیست. اگر قرار است آموزش ببینیم؛ آموزشی که به دلیل شیوع کرونا متوقف شده بود الان که کرونا بیشتر شده، چگونه می‌شود؟ کجا می افتیم و ... خوش به حال انهایی که همان روز سازمانهایشان مشخص شد و برای اموزش رفتند حداقل مثل ما بلا تکلیف نیستند.

****

رضا ساکن مازندران است. آموزشی‌اش افتاده تبریز. پشت سر هم می‌گوید خانم تو رو خدا بپرسید من باید چه کنم. استان خودمان قرنطینه است نمی‌گذارند از شهر خارج شویم. وسیله حمل و نقل عمومی هم که نیست. باید با ماشین شخصی برویم. خودم که ماشین ندارم باید به بقیه التماس کنم. حالا ماشین هم که جور کنیم چطور از شهر خارج شویم. 

می‌پرسم افراد نظامی که برای ورود و خروج مشکلی ندارند.

می‌گوید حرف شما درست است اما من که هنوز نظامی نشده‌ام  باید بروم تازه خودم را تبریز معرفی کنم تا به من برگه تردد بدهند. من هیچ چیزی در دست ندارم که نشان بدهم و بتوانم از شهر خارج شوم. تازه اگر با ماشین کسی هم بروم و بتوانم خودم را به پادگان برسانم مسئله این است که آن بنده خدا که همراه من آمده وضعیتش چه  می‌شود.این همه مسافت رانندگی کرده آیا جایی برای استراحتش هست؟ اگر جریمه همه نشود دوباره برای برگشتش مسئله دارد.

***

درمانگاه اگرچه نسبت به گذشته خلوت است اما کادر درمانی حضور فعال دارند.

اپراتور که نوبت را اعلام می کند وارد اتاق پزشک می شوم.بعد از معاینه و شرح حال , پزشک مشغول نوشتن نسخه می شود.تلفنش زنگ می خورد.دستکش را در اورده و پاسخ می دهد.به ان کسی که ان سوی خط است می گوید باید بمانیم از ترخیص خبری نیست.

گوشی را که قطع می کند خودم را معرفی کرده و از گزارشم می گویم.

دوباره دستکش دستش می کند و. نسخه را تکمیل کرده و تحویلم می دهد.

بلند می شود و پنجره را باز می کند .ماسکش را پایین می کشد.رد ماسک روی بینی و گونه‌‌هایش به جا مانده، چشم‌هایش قرمز است. می‌گوید سربازی‌ام تمام است اما می‌گویند باید سه ماه بیشتر بمانید. خب ما هم حرفی نداریم.حرفه مان پزشکی است و هدفمان کمک به مردم اما کسی نیست که بگوید سه ماه اضافه ماندن برای ما چگونه می‌خواهد حساب شود. قرار است تسهیلات بدهند، اضافه حقوق بدهند یا چه چیز دیگر.

یک نفر می‌گوید یک برابر و نیم خدمت برایتان حساب می‌شود، دیگری می‌گوید سه برابر. یکی می‌گوید برایتان حقوق پیمانی حساب می‌شود و آن یکی می‌گوید ...اما هیچ کسی نمی‌گوید تکلیف ما چه می‌شود که برنامه ریزی کنیم.البته ترخیص مان هم که کنند کارمان همین است طباطت اما ان موقع می دانیم کجا کار می کنیم و وضعیت مان چه می شود.

****

امیر دانش آموخته گروه پزشکی است اما نگهبان است. می گوید:چند بار رفتم به فرمانده گفتم من را بفرست بیمارستان حداقل بتوانم کاری کنم و از درسی که خوانده‌ام استفاده کنم اما التماس‌هایم بی‌اثر بوده است.

الان که نگهبانم یک سؤال دارم که آیا وضعیت پزشکی که برای مشمولان گفته‌اند شامل حال ما می‌شود. هنوز حرفش تمام نشده بغل دستی‌اش وسط حرفش می‌پرد و می‌گوید این که مسئله‌ای نیست ; می شود این را بپرسید برای گروه پزشکی تعجیل زدند رفتیم وظیفه عمومی, یک عده. را تقسیم کردند و سازمانهایشان مشخص شده و معلوم شد که کدام استان بروند اما به یک عده ای تو وظیفه عمومی گفتند اسمتان نیست.حالا سوالم این است ما ها که اعزامی اردیبهشت بوده و برای تعجیل اسممان نبوده بعدا غیبت نمی خوریم.

***

زن لبه چادرش را به دندان گرفته . به هر ایستگاهی که  نزدیک می شویم  بلند می شود و می نشیند و چشم به قسمت اقایان می دوزد.

اضطرابش را که می بینم می پرسم کدام ایستگاه می خواهید پیاده شوید؟ رسیدیم به شما می گویم.

لبخند به لب می گوید نمی دانم.مسیر را بلد نیستم . پسرم انجاست .می بینید همان که پیراهن ابی پوشیده.

زن انگار همزبانی پیدا کرده می گوید: سرباز است.مرخصی‌ شان محدود شده،‌ پدرش مریض است و در بیمارستان بستری.با هزار بدبختی مرخصی گرفت ان هم 48 ساعت.  رفتیم دنبال کارها.اما فردا باید پادگان باشد.دلم شور می زند.می گویند راهها بسته است حالا این بچه چطوری خودش را برساند.

می پرسم چطور امده بود ؟ می گوید: مقداری از مسیر را با ماشین یکی از دوستانش امده بود ... الان هم می گوید با کامیونی, ماشین باری , چیزی خودم را می رسانم. حالا پشیمان شدم که اصلا چرا گفتم بیاید از طرفی من هم که به تنهایی  نمی توانستم.

صدای پسر از ان طرف واگن می اید: مادر جان.مادر جان .این ایستگاه.

زن با سر جواب داده و چادرش را درست کرده و می گوید: کاشکی. یک ماشین می گذاشتند تا بچه هایمان سرگردان جاده ها نشوند.

به ایستگاه می رسیم . زن سراسیمه خداحافظی کرده و پیاده می شود.

دختر جوانی که مقابلم روی صندلی مترو نشسته, می گوید ببخشید من حرفهایتان را شنیدم.برادر من هم سرباز است .چندوقت است که مرخصی نیامده اما من می گویم خیلی خوب است که به انها مرخصی نمی دهند چراکه بعید نیست که در مرخصی الوده شوند و بعد از بازگشت بقیه را مریض کنند. پسر همین خانم   را می گویم دقت کنید برای پیگیری کارهای پدرش بیمارستان رفته, برای بازگشت سوار هر ماشینی می شود خب معلوم است که الوده می شود.

زنی که ان طرف تر نشسته با دست ماسکش را جابجا می کند و می گوید: هر چه باشد خانواده ها نگرانند.دیدن یک  لحظه صورت ماه بچه هایمان غنیمت است.شما مادر نشده اید .نمی دانید دل تنگی و دل نگرانی چقدر سخت است.پسرم که سرباز بود مرتب دلواپسی داشتم که چه می کند و چه می خورد .مریض که می شود چه می کند ...حالا با این وضع کرونا معلوم است که اطمینان از وضعیت سلامتی بچه ها و دیدن یک لحظه انها چه ارزشی دارد اگر چه رفت و امدها خطرات احتمالی خودش را دارد.

***

کرونا از وقتی که امده به همه چیز و همه کس کارداشته .حتی از سربازی هم غافل نشده و اوضاع و احوال اعزام, مرخصی و حتی ترخیص ها را نیز تحت الشعاع خود قرار داده.

 وضعیت سربازی این روزها به دلیل کرونا کمی به تعویق یا تعجیل افتاده. دانش آموختگان پزشکی را زودتر به سربازی فراخوانده‌اند.ترخیص هایشان با تاخیر است.  آموزشی تعدادی از یازمانها به تعویق افتاده و مرخصی ها لغو شده.دلواپسی و دل نگرانی خانواده‌ ها تمام شدنی نیست.نگرانند از وضعیت خدمتی فرزندانشان,  وضعیت بهداشتی خوابگاه‌ها, چگونگی رفت و امد سربازان  با این اوضاع ممنوعیت ورود و خروج پلاکهای غیر بومی و ... . 

ای کاش اطلاع رسانی درباره وضعیت سربازی در این روزهای کرونایی بیشتر و شفاف تر باشد تا از نگرانی های مشمولان و خانواده ها بکاهد. 

گفتنی است شهروندان در سامانه فارس من با درج موضوعی با عنوان"نه به سربازی در زمان کرونایی" پیگیری این موضوع را از خبرگزاری فارس خواستار بودند.

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول