محمد نیرو
مقدمه
امروزه غنیترین ثروت جوامع و ملل، سرمایههای فکری و انسانی آنها به شمار میآید. این سرمایهها زاده نشده بلکه ساخته میشوند. نظامهای تعلیم و تربیت، اساساً در راستای سیاستهای آموزشی خود، چنین نقش سازندهای را ایفا میکنند. در این میان، معلم با حضور در خط نخست این جبهه، در زمره مهمترین عوامل تأثیرگذار و تعیین کننده، ایفای نقش میکند. اگرچه مراکز تربیت معلم، رسالت آمادهسازی معلمان را عهده دارند، ولی صرفنظر از اینکه محتوای آموزشی این دورهها، چقدر پویا و کاربردی است و همچنین مدرسان آن نیز چقدر از تجارب معلمی بهرهمند بوده و توانستهاند دانش خویش را به منصه ظهور بگذارند، ناظر بر آنیم که فارغالتحصیلان این مراکز، به سان مبتدیان راه، کشکول تجارب تحصیلی خویش را در میان کلاسهای مدرسه در دست گرفته و با غنابخشی آن، در پی یافتن و یا ساختن راهی برای کامیابی امر معلمی خویش میباشند.
چه زیبا امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند که ”التَّجرُبَهُ فَوقَ الْعِلْمِ“. علم (نظریه) نیز فرزند تجربه است و هر دو مکمل یکدیگرند. مَثَل این دو، مَثَل دو پا برای حرکت آدمی است. به یکی تکیه میکنیم و دیگری را پیش میبریم و در گام بعدی با اتکا به دیگری، پای عقب مانده را به جلو سوق میدهیم. به تجربه تکیه میکنیم و نظریه را اصلاح میکنیم و به نظریه تکیه میکنیم و تجربه را تفسیر میکنیم. وادی تجربه، وادی شنیدن نیست، وادی چشیدن است. دیدهای که شنیدهها را دیده و در تجلیات آن گداخته است، تازه خود را یافته و به خلق طریق خویش پرداخته است.
وقتی نقوش انگشت میلیادرها انسان، متمایز از یکدیگر است، خصال و صفات روحی و روانی ایشان که ساختاری و پنهان دارند، به طریق اولی انحصاری است.
دشواری این امر زمانی هویدا میگردد که معلم با دانشآموزان، کلاسها و سوژههای کاملاً متفاوتی مواجه است. وقتی نقوش انگشت میلیادرها انسان، متمایز از یکدیگر است، خصال و صفات روحی و روانی ایشان که ساختاری متافیزیکی و پنهان دارند، به طریق اولی انحصاری است. آدمهایی چنین رازآلود و یکتا وقتی در کنار یکدیگر قرار میگیرند، اجتماعی به مراتب پیچیدهتر را شکل داده و معلم باید با هنرمندی تمام، مظروف از پیش تعیین شده نظام متمرکز آموزش و پرورش را در این ظروف بگنجاند که در انجام این مهم، هزار نکته باریکتر از موست. معلم در این شرایط برای اداره کلاس و تحقق اهداف آموزشی خویش، نمیتواند تنها به دانش صریح حصولی اکتفا کند، چرا که آن را پاسخگوی موقعیتهای ناخواسته و بیشمار پیش رویش نمییابد؛ بلکه به گسترهای از دانش که آن را به طور ضمنی دریافته، نیازمند است. دانشی که در پی تجربهها، مهارتها، و داناییهای شخصی پدید میآید، و به آسانی تن به نمایش و بیان صریح نمیدهد. علاوه بر این، کاربست به هنگام داناییها نیز لازمه ثمربخشی آنها میباشد. لذا اغلب شاهدیم که علاوه بر برنامههای درسی رسمی، به اقتضاء شرایط پیرامون و شاکله معلم، برنامه درسی پنهان در دایره امور کلاس قرار میگیرد.
معلم میتواند با بهرهجویی از تجارب دیگران، بر قلمرو روشها و الگوهای مؤثر به تجربه اندوزی بپردازد.
چنین برنامههایی نه درجایی نوشته شده و نه هیچ معلمی آن را رسماً درس میدهد، بلکه محیط آموزشـی، باتمام خصوصیاتش به صورت ضمنی و غیرآشکار آن را آموزش میدهد.
در این صعوبت حساس، معلم میتواند با بهرهجویی از تجارب دیگران، ضمن بینیازی از بازانجام ناکامیها، بر قلمرو روشها و الگوهای مؤثر در فرایند یاددهی-یادگیری افزوده و با کمترین آزمون و خطا و هزینهی انسانی، به تجربه اندوزی بپردازد. این امر به ویژه اگر در قالب خاطرات سالهای تدریس معلمین صورت پذیرد، حلاوت و باور دیگری را بارور میکند و اثر حاضر که ترجمه کتاب Teacher man نوشته فرانک مککورت میباشد، میتواند به شایستگی در این مقوله مثمر ثمر واقع شود.
معرفی نویسنده
فرانک مککورت، نویسندة کتابهای خاکسترهای آنجلا و خاکسترهایت را به خانه بر میگردانم و برندة جایزة ادبی پولیتزر، سومین کتاب خود را تحت عنوان آقا معلم در آغاز دهه هفتم زندگی خویش به رشتة تحریر درآورد. او که فردی ایرلندی است در نوجوانی به دنبال پیدا کردن خویش راهی آمریکا شد. نویسندگی را در دوران بازنشستگی و پس از سی سال معلمی شروع کرد. وی در طول دوران معلمی، گاه در حرفهاش موفق بود و گاه با آن درگیر میشد. غالباً در این اندیشه بود که چرا معلم است و حیران از اینکه چگونه معلم شده و چه طور سی سال در این شغل ماندگار بوده است. این دوران برای او آمیخته با خاطرات تلخ و شیرینی است. گاه کسانی که به ظاهر، امکان برقراری رابطه با او را نداشتند، چنان مجذوب خود ساخت که خاطرهاش را برای همیشه در اذهان ایشان به یادگار گذاشت. مسیر زندگی خیلیها را تغییر داد و در تحریک عدهای نیز ناکام ماند. به دلیل روش ویژهای که در اداره کلاس داشت، چند بار اخراج شد. روش تدریس و اداره کلاس و … و در کل معلمی او نه مانند دیگر معلمان بود. شیوه خودش را داشت و به ندرت تحت تاثیر عوامل بیرونی کلاس قرار میگرفت و لذا کمتر به عنوان معلمی ثابت در یک مدرسه ماند.
درخشش وی در شصت و شش سالگی و با چاپ اولین کتابش که در صدر فهرست کتابهای پرفروش قرار گرفت، رقم خورد. بدین سان وی شهرة رسانهها شد و با چهرههای سرشناس ملاقات کرد. نامزد جایزه گرمی، بهترین معلم سال و بهترین معلم قرن شد و مصاحبههای عدیدهای در موضوعات ادبی و تعلیم و تربیت با وی صورت گرفت. زندگی نامهاش در آمریکا و چگونگی ورودش به جرگه معلمی را در دومین کتابش به چاپ رساند. مککورت برای بازی در فیلم ماجرای زندگیاش، در هالیوود ظاهر شد و در آنجا ناظر بر حسرت بازیگران هالیوودی به او و احساس خسران و تهی بودن زندگی ایشان به زعم وی بود.
معرفی کتاب
کتاب آقا معلم مشتمل بر سه به ترتیب عبارتند از: تا آموزش و پرورش راهی طولانی در پیش است در قالب هشت فصل اول، خری روی کنگر فرنگی وحشی شامل فصول نه تا دوازده و وقتی در کلاس 205 زنده شدم حاوی فصول سیزده تا آخر.
کتاب آقا معلم که توسط خانم منیژه شیخ جوادی ترجمه شده است، مشتمل بر سه بخش و هفده فصل میباشد. این سه بخش به ترتیب عبارتند از: تا آموزش و پرورش راهی طولانی در پیش است در قالب هشت فصل اول، خری روی کنگر فرنگی وحشی شامل فصول نه تا دوازده و وقتی در کلاس 205 زنده شدم حاوی فصول سیزده تا آخر. مککورت در پیشگفتار کتاب ضمن اشاره به تلخکامیهای دوران تحصیل، از معلمش به نام خانم اسمیت به عنوان الهامبخش خود یاد میکند که خرسندی و دریافت ثمره زحماتش را در گرو مفید بودن برای تنها یک بچه کافی میدانست. همچنین وی به شرح ماجرای شهرتش پرداخته است.
در فصل یک نویسنده به ماجرای دو روز اول تدریسش میپردازد و در آن به وقایعی اشاره میکند که وی را در شُرف اخراج از مدرسه قرار داد! مضاف بر آنکه در بادی امر، با دریافت ناکارآمدی آموختههای دورة دانشجویی، از دانش ضمنی آموخته در دوران کودکیاش برای مهار و هدایت نابسامانی کلاس بهره جست.
داستان رنج دوران کودکی و تعب ایام مدرسه مککورت را در قالب قصهگویی وی برای دانشآموزان، در فصل دوم میخوانیم.
داستان رنج دوران کودکی و تعب ایام مدرسه مککورت را در قالب قصهگویی وی برای دانشآموزان، در فصل دوم میخوانیم. او به تمسخر و تحقیر کردنهای معلم و همکلاسیهای خود اشاره میکند که چگونه ظهور تنفر و مرگ شهامت و خودباوریش را موجب گردید. تلقین معلمش به داشتن هویتی ناپسند و لزوم اعتراف به گناهان کرده و ناکرده نزد کشیش که ثمرش قطع امید و دوری از کلیسا بود را در این فصل میتوانیم دنبال کنیم.
فصل سوم، به خاطرات دانشجویی نویسنده و ظرایف گفتههای استادش در امر کلاسداری پرداخته میشود. استادی که خود سابقه دهها کلاس مدرسه را داشته است. در ادامه با نقل رویدادهایی در ارتباط با یکی از همکلاسیهایش و جریان استخدام موقت و ناموفقش در یکی از دبیرستانها، به تعاملاتی که آزادانه میان وی و دانشآموزان در موضوعی خاص ایجاد میشود، مواجه میشویم.
جریان کار کردن در لنگرگاه و منازعاتش در آن، همزمان با ناامیدی نسبت به توفیق در معلمی، و بالاخره ترغیب به بازگشت دوباره را، در پاسخ به سوال یکی از دانشآموزان، در فصل چهار میخوانیم.
تنوع نیازهای دانشآموزان و تعدد مطالبات اولیاء ایشان در جلسات حضوری، محور حکایات فصل پنج است. در ادامه این فصل ملاحظه میکنیم که نویسنده در شیوه تدریس خویش بر اساس داستانگویی، گاه مورد نقد اولیاء و دیگر دبیران، و گاه مورد پرسش خویش قرار میگیرد، همچنین با ابداعی در استفاده از تشبیه، به تحریص شاگردان و تسهیل آموزش پرداخته و لذت یادگیری دستور زبان را برای ایشان به ارمغان مینهد.
در فصل شش به گواهی جعلی والدین بر میخوریم که توسط دانشآموزان برای معلم نگاشته میشد. آگاهی معلم از این امر و توجه شایان وی به انشاء، نوآورانه با تغافل و در راستای علائق دانشآموزان، فرصتی را موجب گردید که به خلق آثاری تحسینبرانگیز و تقدیر از سوی مدیر منتهی گشت. در اینجا ترسیم رویش خلاقیت در غیاب اجبار نمایان است.
دو خاطره تأمل برانگیز در فصل هفت بیان شده که ضمن تبیین بیانضباطی مفرط دو دانشآموز با چالشهای خانوادگی ویژه، به واکنشهای مربوطه و پیامدهای آن میپردازد. ماجرایی که با تصمیم عجولانه معلم به از دست دادن یکی و تدبیر صبورانه وی به احیاء دیگری منجر گردید.
در فصل پایانی از بخش نخست، نویسنده با اشاره به ازدواج خود و شعف تحصیلات عالیاش، کار معلمین و اساتید را قیاس نموده و عسرت تدریس مدرسهای را به تصویر میکشد. همچنین در ملاقات با یکی از نویسندگان صاحب نام، به شرح تبختر و تحقیرهای وی و تسلیم نمودنش با زبان تملق پرداخته و در انتها، به حکایات تصحیح اوراق امتحانی و اعتصابات اتحادیهای میپردازد.
در بخش دوم و در فصل نهم، نویسنده پس از هشت سال تدریس و دریافت اینکه باید خویش را پیدا کرده و روش خود را دنبال کند، به بیان خاطرات یک سالهاش به عنوان دستیار استاد در دانشگاه میپردازد. مخاطبین متفاوت، روش مواجهه و تدریس دیگری را برمیتابد که وی به آن واقف بود. جدا از تعاملات جالب توجه با برخی از دانشجویان و حواشی مربوط به آزادی قلم و آثار رسانهای، در نهایت با نارضایتی از عدم ایجاد ارتباط دلخواه، علیرغم توصیهها و سرزنشهای صورت گرفته، مجدداً در مدرسهای دیگر به معلمی روی آورد. مهار نکردن هیجانات و عصبیت قبل از کلاس و واکنشهای ندامتآمیز تبع آن در کلاس، موضوع پایانی این فصل میباشد که در ماجرای منازعه با همسرش و تنبیه دانشآموز و اخراج وی از مدرسه، نمایان است.
مککورت در فصل ده، خاطراتی از دردسرهای دو مدرسه را بازگو میکند. مدرسه نخست با شاگردانی از ملیتهای گوناگون و از تمام قارهها که انگلیسی، زبان دوم آنها بود. تزلزل و تسلط بر زبان، در میزان اعتماد به نفس بچهها و معلم خودنمایی میکرد. در دبیرستان دوم که نویسنده، از آن به دشوارترین چالش دوران تدریسش یاد میکند، با کلاسی مواجه میشویم که متشکل از بیست و نه دختر سیاه پوست است. حکایت بردن این دانشآموزان به سینما، همچنین ماجرای حضور چند روز بعد آنها در صحنه نمایش تئاتر، به روشنی، دشواری کنترل ایشان را نمودار ساخت.
با سپری شدن دهه نخست تدریس و در فصل پایانی از این بخش، آخرین برگهای فصل خزان خاطرات نویسنده نیز فرو میریزد. او که میزان توجه دانشآموزان و نحوه خروج آنها از کلاس را از شاخصهای موفقیت معلم میداند، به بیان حکایتی از بینظمی و بیتوجهی دو دانشآموز و واکنش غیرتأدیبی سرزنشآمیز خود اشاره میکند. جدا از آنکه یکی ریشه در جلب توجه شاگرد و دیگری ناشی از بیدرایتی و سوءظن معلم بوده است، وقایع پیرامون و در پس هر یک، آموزهای ارزنده را بر جای گذاشت. او که فکر میکرد در معلمی شکست خورده است، به منظور پیشرفت در کارش، تصمیم به ادامه تحصیل در مقطع دکتری میگیرد و با ناکامی در این امر، دوباره در نقش معلمی سیار، از این مدرسه به آن مدرسه میرود. در این میان، مانند برخی از فصول گذشته، حکایات أسفباری از فساد و پیوندهای گسیخته بسیاری از خانوادهها جلوهگر است. با حضور مککورت در بهترین مدرسه شهر، شاهد نقطه عطفی در دوران معلمی وی هستیم. اعتماد مدیر به وی و درخشش او سبب ماندگاریش تا پایان سالهای تدریس در آنجا گردید.
با حضور مککورت در بهترین مدرسه شهر، شاهد نقطه عطفی در دوران معلمی وی هستیم. اعتماد مدیر به وی و درخشش او سبب ماندگاریش تا پایان سالهای تدریس در آنجا گردید.
در آغاز بخش سوم، با حضور مککورت در بهترین مدرسه شهر، شاهد نقطه عطفی در دوران معلمی وی هستیم. اعتماد مدیر به وی و درخشش او سبب ماندگاریش تا پایان سالهای تدریس در آنجا گردید. لذت حضور او در این مدرسه و در مواجهه با دانشآموزانی باهوش و علاقمند، در فحوای خاطراتش هویداست. با این وجود به دلیل آنکه اغلب ایشان از خانوادههای متمول بودند، برخی از دغدغهها و گفتههای وی که از طبقهای دیگر بود را به خوبی درک نمیکردند.
اول از همه دشواری حرفه معلمی و چند وجهی بودن نقش معلم، که نویسنده در فصل اول بدان اشاره کرده و در فصول آتی، مصادیقی را در وی به نظاره مینشینیم.
دوم تأثیر فرهنگ در آموزش، همچنین فضای ارتباطی و فرآیند یاددهی-یادگیری متأثر از آن، که رفتارها و رویکردهای گوناگون کارکنان و شاگردان مدارس مختلف،از آن جمله است.
سوم دانش ضمنی که برای دانشآموزان و معلم، در پیچ و خم تعاملات صورت گرفته، حاصل گردیده و نویسنده با نگارش کتاب حاضر، بخشی از آن را به دانش صریح بدل ساخته است.
چهارم برنامه درسی پنهان و تأثیر فعالیتهای غیر رسمی معلم بر شاگردان، که اغلب با ثمربخشی بیشتر، یادگارهای ماندگاری را برای ایشان به ارمغان داشته است. لازم به ذکر است که ترجمه یک دست و روان خانم منیژه شیخ جوادی، که دو کتاب دیگر فرانک مککورت را هم به فارسی برگردانده، شیوایی کتاب را تا حد زیادی نمایان ساخته است.
در کنار این محاسن، میتوان به برخی نامحسنات کتاب نیز اشاره کرد که بهرههای عملی آن را محدود میکند. اصلیترین موضوع در این خصوص، عدم تطابق فضای فرهنگی و ارزشی حاکم، با جامعة ایران میباشد. به عنوان مثال کلاسهای مختلط، شرایطی را پدید میآورد که مدارس ما آن را بر نمیتابد. همچنین مدارس ایران، علیرغم دارا بودن تنوع فرهنگی، عاری از عوارض چندفرهنگی، مانند حضور ملیتهای گوناگون در یک کلاس درس است.
در کنار این محاسن، میتوان به برخی نامحسنات کتاب نیز اشاره کرد کلاسهای مختلط، شرایطی را پدید میآورد که مدارس ما آن را بر نمیتابد.
اتحادیههای معلمی و نقشآفرینی جدی آن در امور معلمین، در آموزش و پرورش ما مسموع نیست. سرانجام کتاب حاضر فاقد فهرست بوده و برخی از واژگان نامأنوس آن نیاز به پاورقی دارند.
سخن پایانی
دبیر و نویسنده مرادف یکدیگر است و وجه تسمیه دبیرستان نیز ناظر به نهادی است که دبیری و نویسندگی را به جوانان میآموزد.
سالهاست که با حذف زنگ انشاء در دبیرستان، شاهد ناتوانی اغلب شاگردان، دانشجویان و معلمین فردا، در نگارش مطالب مورد نیازشان هستیم.
سالهاست که با حذف زنگ انشاء در دبیرستان، و بیمهری شایان به این مهم، شاهد ناتوانی اغلب شاگردان، دانشجویان و معلمین فردا، در نگارش مطالب مورد نیازشان هستیم. با این وجود بسیاری از شاهکارهای ادبی از جمله مدیر مدرسه جلال آل احمد و آقا معلم مککورت، حاصل گردآوری تجارب دوران معلمی میباشد. هرچند کار تعلیم و تألیف از یکدیگر جداست، ولی از آنجا که معلمی با خواندن و نوشتن و اندیشیدن سر و کار دارد، لذا هم میتوان بین این دو الفتی ایجاد نمود، و هم ضرورت دارد که تجارب گرانسنگ معلمین، به رشته تحریر درآید تا به بازاندیشی مجدد عملکرد خویش و پشتوانههای معلمین نسل آینده بیانجامد. خوشبختانه با وجود وبلاگها و وبسایتها، این امر به سادگی و بدون دشواریهای خاصی میتواند صورت پذیرد. ضروریست معلمین ما بیشتر به تجربه تألیف روی آورده و با تسری و توسعه تجارب بومی موجود در آموزش و پرورش، بستر غنابخشی بیشتر آموزش فرزندانمان را مهیا کنند. در پایان امیدواریم شاهد خلق آثاری این چنین از معلمین خود باشیم.
انتهای پیام /
از شما صاحبنظر گرامی در حوزه تعلیم و تربیت هم دعوت می کنیم، از نویسندگان، ممیزان و اعضای هیئت تحریریه پنجره تربیت باشید. برای ارسال مطالب و عضویت در هیئت تحریریه، از طریق ایمیل FarsPanjarehTarbiat@gmail.com مکاتبه فرمائید.