اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

خانواده

پیکری که هدیه روز مادر شد! /حکایت چند وداع مادرانه جانسوز در معراج الشهدا+فیلم

سه سال از شهادتش گذشته بود و هنوز بازنگشته بود. روز مادر بود که تماس گرفتند و گفتند پیکر میثم تفحص شده. آنقدر خوشحال بود که سر از پا نمی‌شناخت! میثم برای روز مادر پیکرش را هدیه آورده بود.

پیکری که هدیه روز مادر شد! /حکایت چند وداع مادرانه جانسوز در معراج الشهدا+فیلم

گروه زندگی: روز مادر و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها بهانه ای شد تا مادرانه هایی را برایتان بازگو کنیم که جنس متفاوتی دارند. حکایت مادرانی آشنا با شهادت که فرزند عزیزشان را برای بار آخر به آغوش گرفتند.

 استخوان های مجیدم سوخته !

گویی که عروسی پسرش باشد لباس سفید به تن کرده. بالای سر پیکر نشسته. گریه نمی‌کند کار از گریه گذشته است! استخوان های پسرش را یکی یکی از تابوت بیرون می‌آورد و روی دستش می‌گیرد و نشان همه می‌دهد. دیگران حتی طاقت دیدن این صحنه را ندارند. زنان جیغ می‌کشند. مردان  فریاد یا حسین به سر می‌دهند. تکه های استخوان آنقدر کوچک اند که از فاصله انگشتانش سُر می‌خورند و می‌افتند. می‌گوید: مجید من سوخته! استخوان هایش کباب شده می‌خواستم مجیدم را داماد کنم. استخوان هایش را ببینید. ببینید و نگویید مدافعان حرم برای پول می‌روند!  

 

 

حالش را فقط مادری می‌فهمد که پسر 25 ساله اش را با قد و بالای رشید راهی کند و یک مشت استخوان سوخته برگردد. استخوان ها را می‌چسباند به سینه اش. می‌خواهد برای پسرش  لالایی بخواند تا آرام در تابوت اش بخوابد. زمزمه می‌کند:«لالا  لالا بکن خوابی...همه خوابند تو بیداری.ـ»

 

زکریا را مثل علی اکبر راهی کردم مثل علی اصغر برگشت!

بعد از 5 سال چشم انتظاری، آرام دلش برگشته. دل در دلش نیست که برود و زکریایش را ببیند. وعده دیدار معراج الشهدا است. پیکر را می‌آوردند. همه چشم دوخته اند که ببیند چه می‌کند؟! چه می‌کند بعد از این همه انتظار؟! می ایستاد. قامت می‌بندد و دو رکعت نماز شکر می‌خواند. آرام با سر انگشتانش پیکر عزیزش را لمس می‌کند. دلش آرام نمی‌گیرد. پیکر را به آغوش می‌گیرد و مثل دوران کودکی، پسرش را روی دستانش تکان می‌دهد. خبری از آن زکریای چهارشانه نیست. پیکر انقدر سبک است که مادر را یاد علی اصغر می‌اندازد، می‌گوید:زکریا را مثل علی اکبر راهی کردم مثل علی اصغر برگشت!

 

وداع مادر شهید زکریا شیری با فرزندش

شهید زکریا شیری از مدافعان حرم و از شهدای خانطومان است که در 4 آذر 1394 و در سن 29 سالگی در منطقه حلب سوریه به شهادت رسید.

 

پس از 40 سال انتظار

40 سال شب و روز چشمش به در بوده و گوشش به زنگ که پسرش برگردد. از چشم های گود افتاده اش و چین و چروک صورتش می‌شود سختی این انتظار را فهمید. در این سال ها هر کس خواسته ناامیدش کند محکم ایستاده و گفته پسرم برمی‌گردد. اما حالا که برگشته پاهایش دیگر توان سابق را ندارد برای ایستادن! خسرو 16 ساله اش را به آغوش می‌گیرد سرش را می چسباند به پیکر پسرش. ناگفته ها دارد با خسرو ! به اندازه 40 سال حرف در دلش ته‌نشین شده.

 

شهید خسرو قادری قمصری از شهدای هشت سال جنگ تحمیلی است. او متولد اول تیرماه ۱۳۴۵ در تهران می‌باشد. زمانی که ۱۶ سال سن داشت به شهادت رسید. پیکرش تا مدت ها مفقود بود و بعد از 40 سال به آغوش مادرش برگشت.

نمی‌خواستم بروم معراج!

محمدحسین که شهید شد هرچه بهش گفتند برو معراج و آخرین بار پسرت را ببین، قبول نکرد. شنیده بود محمدحسین را خیلی سخت به شهادت رسانده‌اند. دل دوباره دیدنش را نداشت و در خانه ماند. با اصرارهای پدر محمدحسین بلاخره راضی شد و برای وداع به معراج رفت.

 

می‌نشیند کنار پیکر، نگاه می‌کند به صورت محمدحسین، تمام صورتش گلوله خورده. جای سالم در صورتش ندارد! سربرمی‌گرداند. چقدر تفاوت است میان عکس محمدحسین و خودش! می‌گوید: محمدحسین، من همیشه روضه اربا اربا را شنیده بودم اما به لطف تو امروز می‌بینم.

صورت محمدحسین را نوازش می‌کند و قربان‌صدقه اش می‌رود. دست هایش را می‌آورد بالا که همراه با جمعیت عزادار یا حسین بگوید.کف دست هایش خونی شده. اشک از صورتش روانه می‌شود در دلش می‌گوید: محمدحسین، من هر بار دست بلند می‌کردم برای گفتن یا حسین دست هایم خالی بود اما امروز خون تو آبروی و اعتبار من در درگاه خدا شده.

شهید محمدحسین حدادیان متولد ۷۴ است در اسفند سال ۹۶ در خیابان پاسداران تهران توسط دراویش داعشیبه فجیع‌ترین شکل به شهادت رسیده است.مزار این شهید در امامزاده علی اکبر(ع) چیذر می باشد.

 

پیکری که هدیه روز مادر شد!

سه سال از شهادتش گذشته بود و هنوز بازنگشته بود. روز مادر بود که تماس گرفتند و گفتند پیکر میثم تفحص شده. آنقدر خوشحال بود که سر از پا نمی‌شناخت! میثم برای روز مادر پیکرش را هدیه آورده بود. پیکر را که برایش آوردند بغلش گرفت و برایش لالایی خواند. می‌گفت: میثم سه سال است که نبوده خسته است باید بخوابد!

 

شهید میثم نظری در سن ۲۷ سالگی به عنوان نیروی بسیجی داوطلب به همراه نیرو‌های یگان ویژه «فاتحین» تهران به سوریه اعزام شد و در راه دفاع از حریم اهل بیت در دی‌ماه سال ۹۴ به همراه ۱۲ نفر از همرزمانش در «خان‌طومان» حلب به شهادت رسید.

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول