اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

دانشگاه

روایت دهه هشتادی‌‌ها از نوشیدن شربت شهادت دانشجویی تا افتخار رفاقت با شهدا

جوانان از قهرمانان دوران انقلاب و دفاع مقدس هستند که با سن کم حماسه‌ها آفریدند، به مرقد شهدای دانشگاه آزاد تهران شرق رفتیم و با جوانانی که آرامش خود را در آنجا جستجو می‌کنند، صحبت کردیم.

روایت دهه هشتادی‌‌ها از نوشیدن شربت شهادت دانشجویی تا افتخار رفاقت با شهدا

گروه دانشگاه خبرگزاری فارس _ عطر گل یاس تمام محوطه را فراگرفته بود، صدای سرودهای دهه انقلابی  به گوش می‌رسید.«هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید، پرستو به بازگشــت زد نغمـهٔ امید و به جوش آمده است خون درون رگ گیاه» دانشجو‌ها که تا چند دقیقه پیش به سمت کلاس ها قدم برمی‌داشتند مکث کوتاهی می‌کردند تا صدای سرود ایرانی را از مقصد مدنظر بشنوند.

دانشجویان که تا چند دقیقه قبل هاج واج به همدیگر می‌نگریستند، متوجه شدند که صدا از ایستگاه صلواتی میاد، به سمت ایستگاه قدم برمی‌داشتند و مهمان پدر مهربانی بودند که با آرامش و لبخند برلب با دانشجویان برخورد می‌کرد، طنین پدر جان گفتنش در صدا می‌پیچید و با شربت از دانشجویان پذیرایی می‌کرد، همه قشر دانشجویی به سمت ایستگاه می‌رفتند.

دانشجویان هر کدام قبل و بعد از کلاس به سمت ایستگاه می‌آمدند و چند دقیقه‌ای مهمان ایستگاه صلواتی بودند. دانشجویان که ذوق هنری‌ داشتند بعد از گرفتن  شربت و شیرینی یک عکس می‌گرفتند تا زود در فضای مجازی آپلود کنند و پز دانشگاه‌‌ خود را بدهند.

یکی از دخترها که ذوق هنری داشت، بعد از گرفتن عکس از  شربت با قیافه سوالی گفت «بچه‌ها روی عکس‌ چی بنویسم؟» یکی از دخترها که کنارش بود گفت: «با شهدا بودن سخت نیست، با شهدا ماندن سخته». یکی دیگه گفت: «بفرمایید؛ دعوتید به یک شربت شهادت از جنس دانشگاهی» یکی دیگه از دانشجویان با صدای بلندی گفت: «من به سمت مقبره شهدا میرم، آنجا شربت انقلاب را می‌خورم».

*  اینجا قطعه‌ای از بهشت روی زمین

«رفیق شهیدم»؛ صدای دختری بود که با احتیاط شربتی که در دست داشت را به سمت مقبره می‌برد، دسته دسته دختر و پسر‌ها به سمت مقبره شهدا می‌رفتند با صلوات و فاتحه از مقبره شهدا فاصله می‌گرفتند و به سمت کلاس‌ها می‌رفتند. عطر یاس تمام محوطه را فراگرفته بود، از همانجایی که من ایستاده بودم تا خود مقبره شهدا یک فضای دیدنی و معنوی بود که هر کسی رد میشد به آرامی می‌گفت اینجا قطعه‌ای از بهشت است.

اگر بخواهیم از نظر موقعیت مکانی مقبره شهدا را برایتان بازگو کنم دقیق وسط دانشگاه قرار گرفته بود، دانشجو‌ها به سمت مقبره می‌رفتند بعد از خواندن فاتحه به سمت کلاس‌های خودشان می‌رفتند. چند دقیقه عقب کشیدم و دلم خواست از عقب‌تر بنگرم، مقبره شهدا خیلی قشنگ بود، حس آرامش و امنیتی که در این قطعه از دانشگاه داشت هیج جای دانشگاه نداشت.

دختری از دور به سمت مقبره می‌آمد. ظاهرش اصلا شبیه کسانی که به سمت مقبره شهدا می‌رفتند نبود امابه سمت شهدا آمد چند لحظه‌ای فقط سکوت کرد بعد از کشیدن نفس سنگینی به سمت شهدای گمنام آمد و به ثانیه‌ای نکشید چشم‌هایش پر از اشک شد، خطاب به شهدا گفت: «داداش کارم درست شد خیلی ممنونم که دوباره جوابم را دادی»، به سمتش رفتم و درمورد خطاب قرار دادن «داداش» به شهدا بپرسم.

* قصه‌ خواهر‌ و برادری مرقد شهدا دانشگاه

بدون مقدمه‌ای گفت:«خیلی مهربون هستند»، چشم‌های منتظر من را که دید خودش شروع به صحبت کرد. من خواهر کوچک این شهدا هستم. شهدای گمنام اینجا نباید غریب باشد یکی باید مادری کند یا خواهری نباید در وطن خود حس غربت داشته باشد اینجا خانه ابدی شهدای گمنام است، ما کسانی هستیم که از اینجا می‌رویم اما شهدا هستند.

من یک گره‌ای داشتم که به دست شهدا باز شد، خودمانی بگویم به دست «داداش‌هام» باز شد و از آنجا رفاقت ما شروع شد. اسمش را نمی‌دانستم اما ازش درخواست کردم که چند دقیقه‌ای مهمان ما باشد و با مخاطبان ما تصویری صحبت کند.

 

به سمت ایستگاه صلواتی رفتم تا چند دقیقه‌ای مهمان دمنوش‌ و شربت‌های خاص پدرجان باشیم، یک  شربت با شیرینی تر دستم داد و با صدایی بسیار آرامی گفت: «نوش جانت دخترم» دختر گفتن باباجان با شربتی که در دستم بود بسیار به جانم چسبید. 

یک گروه به سمت مرقد می‌رفتند، اما قبل از رفتن به مرقد سمت ایستگاه صلواتی آمدند با پدر جان شوخی می‌کردند. یکی از پسرها به شوخی گفت:«حاجی جان کی شربت شهادت را می‌خواهی به ما بدی؟» پدر جان خندید و گفت: ان‌شاءالله چند ساعت دیگر شربت و شیرینی می‌آورند.

دسته دسته پسرها به سمت مرقد‌ می‌رفتند تا صلوات و فاتحه‌ای نثار شهدا کنند، یکی از پسرها شیرینی روی قبر قرار داد و در ابتدا به دوستانش گفت:‌ این هم شیرینی پیروزی انقلاب بفرمایید، یکی یکی پسرها از جعبه شیرینی برمی‌داشتند و کنار مرقد شهدا می‌ایستادنذ یکی از پسرها که وارد شد دوستانش همزمان با صدای بلندی گفتند: علی بیا «کنار رفیق بابات دو تا شربت شیرینی بخور»، برایم سوال پیش آمد که رفیق پدر یکی از دخترها کنار من ایستاده بود و قیافه متعجب من را که دید گفت: پدرش جانباز است، به سمتش قدم برداشتم و درباره حس و حالش در مرقد شهدا پرسیدم و در خواست کردم که مهمان قاب تصویری ما باشد.

 یکی دیگر از دوستانش را صدا کرد و گفت: این پسر بسیار با شهدا رفیق هست، شهدای مرقد را بسیار از ته قلب دوست دارد با او هم صحبت کنید؛ بدون معطلی به سمت ما آمد و درباره مرقد شهدا و حس و حالش گفت: اینجا حس و حال جنوب را برایم تداعی می‌کند.

 

 

 یکی از اساتید برای چند دقیقه‌ای آمده بود به شهدا سربزند، دانشجویان که او را دیدند ذوق کردند و به سمتش آمدند با شیرینی و شربتی که از پدرجان گرفته بودند، او را مهمان کردند جوی که بین دانشجو و استاد بود اصلا جو سنگین و فضای بدی نبود بلکه یک جو بسیار دوستانه‌ای بین‌ آنها قرار گرفته بود.

فرصت را غنیمت شمردم به سمت استاد دانشگاه رفتم و به ثانیه‌ای نکشیده زود سوال خود را پرسیدم، چند دقیقه‌ای مکث کرد و بعد با دقت به سوال من گوش داد و گفت: اینجا حس و حالی دارد که هیچ جای دنیا ندارد، جسارت کردم و خواستم جلوی دوربین چند دقیقه‌ای مهمان ما باشد و به صورت تصویری با مخاطبان ما صحبت کند.

 

 

هنگامی که کارم به اتمام رسید، برروی یکی از نیمکت‌ها نشستم تا وسایل را جمع کنم که صدای یکی از دانشجویان که آن سمت من نشسته بود من را به خودم آورد به گونه‌ای صحبت می‌کرد که انگار خودش انقلاب را دیده است.

ما نسلی هستیم که رهبر فرمودند: نسل جوان، با همان روشن‌بینی که در اوّل انقلاب وجود داشت، امروز هم وجود دارد، جوان دهه‌ هشتادی که نه جنگ، نه امام و نه انقلاب را دیده اما همان مفاهیم را با همان اقتدار که آن روز یک جوان فهمیده‌ای دنبال می‌کرد، دنبال می‌کند، دهه هشتادی‌ها جوان‌های نورسی هستند که همان روحیه‌ جوانِ در میدان جنگ در آن‌ها وجود دارد.

به راستی مقام معظم رهبری واقعیت را بازگو کردند؛ دهه هشتادی‌هایی که چیزی را ندیده‌اند اما پای انقلاب تا آخرین قطره خون خود هستند همانند شهدا و انقلابی‌های دهه ۵۰ و ۶۰ که تا آخرین قطر خون خود جنگیدند، جوانان یکی از اصلی‌ترین قهرمانان دوران دفاع مقدس هستند که با سن و سال کم حماسه‌ها آفریدند.

علیرضا هوشنگ گفت: الحمداالله، انقلاب اسلامی باعث شد ما بسیار رشد کنیم و روی پایه خودمان باشیم دیگر نیاز نیست که منت کشورهای خارجی را بکشیم تا به ما یک موشک بدهند بلکه ما خودمان روی پایه خودمان هستیم و نه یک موشک بلکه بیشتر از ۱۰ مدل موشک در ایران داریم.

پایان پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول