به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد 275 زمینلرزهای که از 14 فروردین تا 14 اردیبهشت ماه جاری، شرق و غرب و شمال و جنوب کشور را درنوردید، قدرت خود را به رخ کشید، بیشمار تنهایی را لرزاند، خرد و کلان بسیاری را به کام خود کشاند، جامه سیاه بر تن و خاک عزا بر سر هموطنان کرد و فراوان ویرانهای برجای گذاشت؛ اما در این یک ماه زمین بیشترین زور خود را به مردم بوشهر و سیستان و بلوچستان نشان داد.
زلزله 6.3 ریشتری 20 فروردین در شهرستانهای کاکی و شنبه استان بوشهر، خسارات جانی و مالی سنگینی برجای گذاشت و به فاصله یک هفته بعد از آن، بزرگترین زلزله نیم قرن اخیر کشور، در سراوانِ استان سیستان و بلوچستان روی داد، زلزلهای که شدت آن به قدری بود که از شرق تا هندوستان رسید و از جنوب شیخنشینان حاشیه خلیج فارس را تکان داد.
البته این زمینلرزه نه به لطف سازههای مهندسی نساز ما و نه به همت و تلاش دولتیها و نه توجه مدیران شهری، که به لطف خدا و به دلیل اینکه در عمق 95 کیلومتری زمین و در منطقهای خالی از سکنه روی داده بود، به خیر گذشت و خسارت جانی درپی نداشت؛ وگرنه حتی تصور وقوع چنین زلزلهای در شرایطی مانند آنچه در بم، ورزقان و کاکی روی داد به واسطه عمق کم زلزله و همچنین مکان و زمان آن تن را میلرزاند و تصور شهر سوختهای دیگر را در ذهن زنده میکند.
اگر نگاهی به زلزلههایی که در کشور رخ داده است بیندازیم، همیشه آنهایی که قدرتی بالای شش ریشتر و در عمقی کمتر از 10 کیلومتر، روی دادهاند، خسارات سنگین و جبرانناپذیری بر جای گذاشته است؛ نمونه غمبار و وحشتناک آن زلزله 6.5 ریشتری که سال 82 بم را به تلی از خاک تبدیل کرد و بیش از 33 هزار کشته برجای گذاشت.
در کمتر از یک سال گذشته نیز تجربههای تلخی را از سر گذراندیم؛ زمینلرزه مرداد سال گذشته در ورزقان جان بیش از 300 نفر را گرفت و هنوز مردم آذربایجان شرقی رخت سیاه از تن نکندند و هنوز ملات خانههای نشسته بر جای ویرانههای آن، خشک نشده بود که زمین لرزهای 6.3 ریشتری خانههای شهرستانهای کاکی و شنبه را روی سر ساکنانش تپاند و جان حدود 40 نفر را گرفت و مردم بوشهر را سیاهپوش کرد.
اما آیا یک زلزله شش ریشتری آنقدر توان دارد که زمین و زمانمان را چنین به هم بریزد و هزاران نفر را به کام مرگ بکشاند؟ یا ضعف و سستی و آماده نبودن ما برای مقابله با اوست که تا این حد تلفات میدهیم؟ و این سئوالی است که همان تجربههای تلخِ بم، ورزقان و کاکی جوابمان را داد.
در حادثه بم 90 درصد شهر ویران شد و تنها ساختمانهایی توانستند روی پا بماندند که حداقلها را در مهندسیِ سازه و استانداردهای ساختمانی رعایت کرده بودند؛ در حوادث ورزقان، کاکی نیز به همین صورت، 100 درصد ویرانیها متعلق به بافتهای فرسوده بود.
روی مرز خطر
بیایید رو راست باشیم، چقدر به زمین زیر پا و سقف روی سرمان مطمئنیم؟ زمین تا کی زیر پای ما را خالی نمیکند؟ و تحمل سقف برای نیامدن روی سر ما، چقدر است؟
راه دوری نمیرویم، در همین شهر مشهد، 3 هزار هکتار از مناطق مسکونی جزو بافت فرسوده است که توان ایستادن در مقابل یک زلزله پنج ریشتری را هم ندارد و جان یک میلیون انسانی که در این مناطق سکونت دارند به یک تکان زمین بند است؛ تکانی که اگر قوت داشته باشد، خانههایشان را که یا کلنگی است و یا اگر نوساز است با مصالح نامرغوب و بدون نظارت مهندسی ساخته شده بر سرشان آوار میکند و همین بس تا خواب از چشم دولتیها و مدیران شهری و خود شهروندان که شاید من و شما هم یکی از آنان باشیم، بگیرد.
بخش زیادی از این بافت فرسوده در مناطق حاشیهای مشهد قرار دارد، نقاطی که خانهها بدون نظارت مهندسی ساخته میشود و به واسطه همین قانونگریزی در مواقعی شاهد ساختوسازهای شبانه و پنهانی عدهای هستیم و نظارت سازمان نظام مهندسی و اعمال قانون شهرداری نیز تاکنون نتوانسته درمان قطعی بر این درد باشد و فشارهایی که گاهی به مالکان این بناها آورده میشود به سان مُسکنی موقتی است.
وقتی این مسائل رنگ و بوی جدیتری به خود میگیرند که بدانیم مشهد در محاصره دو گسل بزرگ که یکی در محدوده کشف رود در بخش شمالی دشت و گسل دیگر که به گسل سنگ بست، معروف است و در دامنه شمالی بینالود و بخش جنوبی مشهد قرار دارد، واقع شده است.
گسلهایی که میتوانند تن مشهد را تا هفت ریشتر بلرزانند و شاید به دلیل وجود همین دو گسل است که خراسانرضوی براساس اعلام موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران، در طول یک ماه گذشته 86 بار لرزش زمین را تجربه کرده است.
زلزلههایی که در چند کیلومتری اطراف مشهد روی داده و خوشبختانه قدرت آنها کم بوده است و خسارتی را برجای نگذاشته و بیشتر این لرزشها را نیز مردم حس نکردهاند. اما این تعداد زلزله و این وسعت بافت فرسوده و خانههای پوده، خود زنگ خطری است برای برای همه ما که کمی جدیتر به این مهم بنگریم که علاج واقعه را پیش از وقوع باید کرد.
زلزله در ایران و ژاپن، هردو بحرانند، اما این کجا و آن کجا
سالهاست که این سرزمین میلرزد و ما زیر آوار میمانیم. نباید از این نکته نباید غافل شویم که در واقع آنچه ما را میکشد، زلزله نیست، آجر و آهنی است که خودمان با دست خودمان آن را روی سرمان چیدهایم، طوری که تضمینی برای پائین نیامدنش نیست.
ایران تنها کشور زلزله خیز دنیا نیست؛ ژاپنیها اگر از ما بیشتر نلرزیده باشند، کمتر هم نلرزیدهاند، اما زلزله در شهری مانند توکیو کجا و در شهری مانند مشهد با یک میلیون حاشیهنشین کجا، یک زلزله هفت ریشتری در شهری مانند توکیو جان یک نفر را نمیگیرد، اما اگر چنین زلزلهای، خدای ناکرده در ایران روی دهد، هزاران نفر زنده زنده دفن میشوند و دلایل زنده ماندن آنان و مرگ ما پوشیده نیست بر آنان که باید بدانند و گفتنش در اینجا تکرار مکررات است.
با جایی که باید باشیم فاصله داریم
نایب رئیس شورای شهر مشهد در خصوص مقاومت ساختمانها در مشهد در برابر زلزله میگوید: بحث استحکام و مقاومسازی بناها چند سالی است که مطرح و روی آن وقت گذاشته شده است و ما در چند سال اخیر شاهد بهبود شرایط در ساختوسازها و مقاومسازیها بودهایم، اما هنوز با جایی که باید به آن میرسیدیم، فاصله زیادی داریم.
غلامرضا بصیریپور با بیان اینکه آمادگی ما برای مقابله با زلزله کم است، خاطرنشان میکند: شهرداری، مسکن و شهرسازی و سازمان نظام مهندسی باید نظارت جدیتری به کار داشته باشند، چراکه عدهای غیر قانونی میسازند و تعدادی از بساز و بفروشها نیز که کارشان در ظاهر قانونی است، از ضعف در نظارت سوءاستفاده میکنند و بنای مستحکم و استانداردی را تحویل مردم نمیدهند.
وی در پایان تصریح میکند: این نکته را نباید فراموش کنیم که زلزله شوخیبردار نیست و وقتی آمد جان همه را به خطر میاندازد.
قهر زمین، غفلت ما!
نوسازی بافتهای فرسوده کاری سخت و پرهزینه است، اما این مأموریتی است برای «زندگی». اگر چشممان به غفلت گرم شود، قهر زمین دامانمان را میگیرد و همان چند ثانیه قهر کافی است تا به اندازه طول یک عمر و عرض یک زندگی درد و رنج بر دلمان بگذارد و داغمان کند.
انتهای پیام/70006/ذ40/ض1002